87

87



قلبم تیر میکشید و هنوز سرفه هام تموم نشده بود اما با دیدن صحنه‌ی درگیر مت و لوکاس از روی تخت بلند شدمو با قدم های بی جون به سمتشون رفتم ‌...

لوکاس روی مت نشسته بود و با اعصبانیت مشت هاش رو یکی بعد از دیگری به صورتش میزد !!


میدونستم که مت مسلحه و حتما به لوکاس شلیک میکنه !!


با صورتی که خیس بود نزدیک لوکاس شدمو با گریه گفتم ؛

+ خواهش میکنم تمومش کن اون ‌... 

هنوز حرفم تموم نشده بود که با برخورد شب خواب به سر لوکاس جیغ محکمی کشیدموبه یک ثانیه نکشید که لوکاس روی زمین افتاد !

خون سرش رو پارکت های اتاق جاری شدو از درد به خودش میپیچید ...


با چشمای خیس به لوکاس خیره شدمو جیغ میکشیدم که با کشیده شدن موهام از لوکاس فاصله گرفتم .

به دستای مت که تمام موهام رو گرفته بود و با خودش میکشید نگاهی کردمو با جیغ و گریه خواهش میکردم ولم کنه اما مت با خنده بهم نگاه میکرد و انگار از عذاب دادنم داشت لذت میبرد ...

از شدت درد داشتم از هوش میرفتمو هر چی بیشتر جیغ میکشیدم مت بیشتر موهامو میکشید و منو با خودش از اتاق بیرون میبرد ...


× همینجا زجر کشت میکنم هــ*ـــرزه


از جیغ و گریه زیاد گلوم میسوختو نفسم درنمیومد !

کنده شدن تک تک موهامو حس میکردمو از درد مغرم داشت از کار می افتاد که با صدای آخ بلند مت و افتادنش رو زمین موهامو رها کرد ...


نگاهی به لوکاس که میله‌ی شومینه تو دستش افتاد بود انداختمو از درد به خودم میپیچیدم .

با این که موهامو رها کرده بود اما باز حس درد رو با تمام سول هام حس میکردم .

لوکاس به سمت مت حمله کردو دوباره درگیر شدن اما اینبار با ضربه های بیشتر و محکم تری هم دیگه رو میزدن !

پاهام قفل کرده بود و حسابی ترسیده بودم

لوکاس انگار وحشی شده بودو بدون وقفه با مشت به مت حمله میکرد و با فریاد میگفت ؛

_ پاشو عوضی مگه نمیخواستی بکشیش

× حسابتو میرسم .

با گریه لوکاس رو صدا میکردم اما دعواشون بالا گرفته بود و صدای گریه و دادزدنام بین صداشون گم شده بود ...

انگار هیچکدومشون صدامو نمیشنیدنو فقط دنبال زدن هم بودن !!

هر لحظه وضعیت بدتر میشد که با هق هق به سمت گوشیم رفتم ...

دستام از ترس میلرزید و به زحمت گوشیم رو نگهداشته بودم !!

با هر سختی که بود شماره پلیس رو گرفتمو چند ثانیه بیشتر طول نکشید که یه مرد مُسن توی گوشی پیچیدد ؛

_ اداره پلیس بفرماید

به زحمت میون هق هق‌هام گفتم ؛

+ خواهش میکنم کمکم کنید ، خواهش میکنم زود بیاید اینجا


_ آروم باشید خانم ، بگید چه اتفاقی افتاده و شما کجا هستید؟

با گریه گفتم ؛

+ یه مرد مسلح وارد آپارتمان ما شده و با دوست پسرم درگیر شده !

_ آدرستون رو بگید خانم 

+ برج لایت طبقه 20 واحد لوکاس بارمر

دوباره به سمت پذیرایی برگشتم و با دیدن لوکاس که از کم آوردن مت انگیزه میگرفت و محکم تر بهش ضربه میزد،ترس تمام وجودم گرفت !


با قدم های بلند به سمتش رفتمو بازوشو گرفتم و با گریه‌ گفتم ؛

+ ولش کن لوکاس داری میکشیش من با پلیس تماس گرفتم تا چند دقیقه دیگه میان

+ خواهش میکنم ولش کن خودتو توی دردسر ننداز

+ بخاطر مننننن ولش کن 

از شدت التماس به نفس نفس زدن افتاده بودم اما لوکاس اهمیتی نمیداد ...

خون از سر و صورت هردوشون می ریخت و مت داشت کم میاورد .

نمیدونم چقدر گذشته بود که با بیهوش شدن مت بلاخره لوکاس رهاش کرد .

داشتم از حال می رفتم و درحال سوقط بودم که لوکاس منو تو آغوشش کشید ...

نفسم تو سینه حبس شده بود و ذهنم از شدت ترس قفل شده بود که با ضربه ای که لوکاس به صورتم زد کربن دی اکسید های توی ریه ام رو بیرون دادم .

 نگرانی رو تو چشماش میتونستم ببینم ، دستشو روی صورتم کشید و نفس نفس زنان گفت :

_ حالت خوبه لورا ؟!

با چشمای خیسم به صورت خونیش چشم دوختم و قبل از این که چیزی بگم با صدای بلند شلیک گوشم سووت کشید ....

تو کمتر از یک ثانیه باز شدنه دستای لوکاس رو از دور کمرم حس کردمو تا ذهنم ریکاوری کنه چه اتفاقی افتاده لوکاس روی زمین افتاد .

قلبم برای چند ثانیه ایستاد و کنار لوکاس افتادم !!

به تن بی جون لوکاس که هر لحظه خون های اطرافش بیشتر میشد نگاهی کردمو انگار روح از بدنم جدا شد .

نفسم داشت بند میومد و نمیتونستم هیچ اکسیژنی ببلعم !!

دستامو روی زمین گذاشتم و اشکام بی صدا میچکیدن که با صدای آژیر پلیس مت به سختی به سمتم اومد و گفت ؛

×آره خوب به جنازه اش نگاه کن لورا امه فکر نکن تسویه حسابمون همینجا تموم میشه ، تو رو هم با خودم به جهنم میبرم !!!


دهنم قفل شده بود و با ناباوری نگاهمو به سمتش سوق دادم که خندید و ادامه داد ؛

× به پلیس ها میگم دوتایی نقشه کشیده بودیم تا پول های لوکاسو به چنگ بیاریم ، میگم تو با نقشه به لوکاس نزدیک شدی تا ....


با صدای بلندی سرش جیغ کشیدم وگفتم ؛

+ خفه شووووو آشغال ...


مستانه خندید و گفت ؛

× تو هم توی این قتل شریک میشی ، بدبختت میکنم هــ*ـــرزه‌ی آشغال !

Report Page