87

87


خواب و بیدار بودم

عطر مریم و رز جلو بینیم پیچید 

چشم هامو آروم باز کردم

یه دست گل پر از گل های رز سرخ و مریم های سفید رو به روم بود 

دست گلو گرفتمو نفس عمیق کشیدم 

سرمو عقب بردم و به ادوارد با نیش باز نگاه کردم

خندیدو گفت 

- نیومدی بیرون... گفتم خودم بیام 

لبخند گنده ای رو لبم نشستو گفتم 

- ادوارد این اولین باره من تو عمرم گل هدیه گرفتم

اشکم راه افتاد

ادوارد شوکه شد و گفت 

- خدای من... اگه میدونستم یه دست گل بزرگتر میگرفتم

بلند خندیدمو گفتم

- دیوونه این زیبا ترین و خوش بو ترین دست گلیه که تو عمرم دیدم. باورم نمیشه 

صورتمو تو گل ها فرو بردمو نفس عمیق کشیدمو گفتم 

- اینهمه اتفاق غیر قابل باور تو این بیست و چهار ساعت افتاده . انگار همه چی خوابه

دوباره نفس عمیق کشیدم

ادوارد جوابی نداد

سرمو عقب بردم اما خبری ازش نبود

با تردید دست گل کنار گذاشتم که دیدم ادوارد جلو پام زانو زده 

هنگ نگاهش کردم

لبخند آرومی زد

جعبه گوچیکی رو به سمتم گرفتو باز کرد 

با لبخند گفت 

- با من ازدواج میکنی ؟

دهنم باز و بسته شد

هنگ کرده بودم


سلام دوستان. امروز آخرین فرصته که فایل رمان های منو یا بقیه نویسنده هارو با تخفیف ۵۰ درصد تهیه کنید. فقط ۵ تومن واقعا دیگه مبلغی نیست 😁👇

https://t.me/mynovelsell/1025

Report Page