87

87


#نگاه #87

آروم گفتم 

- گاومون زائید . نریمان

امیر خندیدو گفت 

- خیالت راحت بابا ... 

از اینکه امیر انقدر بیخیال قضایایی بود که یه زمانی بخاطشون دل منو میشکوند حرصم گرفت 

اما چیزی نگفتم و پیاده شدیم 

نریمان هم پیاده شد

سلام کردیمو نریمان گفت 

- کجا بودین؟

- دانشگاه 

امیر هم گفت

- ماشین نادر خراب شده بود من رفتم دنبال نگاه 

زنگ درو زدیمو نریمان گفت 

- ئه جدی؟ به من میگفتین خب. تو تو زحمت افتادی

- نه زحمتی نبود مسیر شرکت من تا خونه هم همینه دیگه

- آره راست میگی حواسم نبود 

هممم 

تازه فهمیدم امیر منظورش چی بود

زرنگ بود حسابی 

خیلی مسیرش این نبود اما جواب هوشمندانه ای بود

با هم رفتیم بالا دیدیم عمو اینا هم هستن

مشکوک شدم

انقدر زیاد دیگه عمو اینا خونه ما نمی اومدن 

اما هیچی نگفتمو دیگه هم فرصت صحبت با امیر نشد 

فقط بعد شام امیر بلند پرسید

- نادر ماشینت چی شد ؟

- تعمیرگاهه نمیفهمن چش شده 

به امیر نگاه کردم که اصلا نخندید

نامرد بودا 

ماشین نادرو دست کاری کرده بود حالام نمیگفت کجاش خرابه 

امیر جدی رو کرد به منو گفت 

- فردام اگه دانشگاه داشتی خواستی برگردی به من بگو با هم بیایم 

سخت خودمو کنترل کردم نیشم باز نشه و گفتم 

- حتما مرسی 

یهو مامان گفت


دوستان رمان نگاه بعد از اینکه تو کانال تموم شه چند روز بعد پاک میشه پس آنلاین هر روز بخونین تا از دستش ندین

برای خرید فایل کامل نگاه هم از اینجا اقدام کنین 👇

https://t.me/mynovelsell/121

Report Page