857

857


شوکه نگاهش کردم

چی داشت میگفت

جدا ؟ 

من باعث شدم نیما تو روی شما وایسه 

مکث کردمو هیچی نگفتم تا ادامه بده که گفت

- فقط نیما نیست... الان زن منم دیگه جواب پس میده و با عمه یکه به دو میکنه. اینهمه سال ما تو آرامش زندگی کردیم نذار این آرامش بهم بریزه . 

بازم نگاهش کردم

نمیدونم تو نگاهم چی دید که گفت 

- منم میدونم خواهرم اخلاق درستی نداره اما نصف بیشتر زندگی من دست اونه و شما با این کار هاتون فقط منو تو دردسر میندازین .

بازم سکوت کردم که گفت

- اگه همه چی مثل قبل بود الان نیما انقدر بخاطر شرکتش تو سختی نبود. تقصیر شماست که الان باید لنگ پول باشه .

دیگه ابروهام چسبید پس پیشونیمو نتونستم ساکت بشینم و گفتم

- تقصیر منه نیما ورشکست شده ؟ 

باباش خواست چیزی بگه که سریع گفتم

- تقصیر منه خواهر شما بیشعوره و رو اعصاب بقیه است ؟ 

- بنفشه جان ...

پریدم وسط حرفشو گفتم

- تقصیر منه خانمتون جواب بی ادبی خواهر شوهرشو داده 

یکم اخم کرد اما من ادامه دادم

- فکر نمیکنین مقصرو اشتباه گرفتین؟ فکر نمیکنین تقصیر محکم نبودن خودتونه که خواهرتون اینجور افسار زندگی شمارو گرفته که اگه به زور گوئی هاش بله چشم نگین شمارو به روزی میندازه که بی منطق بقیه رو محکوم میکنین ؟ 

دیگه قشنگ اخم کرده بود 

با عصبانیت گفت 

- به اون نیش نزنی بهت کاری نداره

پوزخند زدمو گفتم

- جدا ؟ من که بهم نیش هم میزنین باهاتون کاری نداشتم اونوقت اومدین سر من دارین تقصیر هارو خالی میکنین و خواهرتون نیش خورده شد ؟ من اگه میخواستم کاری کنم همون اولین بار که به مادرم توهین کرد باهاتون قطع رابطه میکردمو راحت میشدم نه تینکه احترامتونو نگه دارم

بلند شدمو بابای نیما هم عصبانی بلند شد که گفتم

- واقعا نمیبینین یا خودتونو زدین به اون راه ؟ 

پدرش سریع گفت

- من نیومدم اینجا یه دعوا راه بندازم 

- این دعوا نیست... این یه بحث بی ارزشه... چون به زور میخواین منو مقصر نشون بدین در حالی که من حتی جواب زخم زبون های عمه رو نمیدم که دامن نزنم به کار هاش

یهو باباش عصبانی گفت

- همین دیگه ... سکوت میکنی ... مظلوم میشی... بقیه میخوان ازت دفاع کنن تو روی ما بلند میشن .

ساکت شدم 

پدرش همینجور نگاهم کرد که پوزخند زدمو گفتم 

- پس قبول دارین مورد ظلم قرار میگیرم

Report Page