85

85


با این حرف گوشیو به سمتم گرفت 

عکس بوسه جک و همراهش بود

مارتا گفت

- چقدر غیر حرفه ایو احمقانه از همکار هاش عکس میگیره !

همه سر تکون دادیم که ملانی گفت 

- حالا با این اخبار پخش شده میخواین چکار کنین 

ریلکس گفتم 

- دیگه برای ما مهم نیست... مگه نه امیلی ؟

از زبان امیلی :

به نیمرخ خشک و بی روح ادوارد نگاه کردم

بلاخره این مراسم کذائی تموم شد 

چقدر واقعا سخت بود 

دیگه پاها و بدنم سر شده بود 

اون بوسه و اون داستان هم که دردسر ذهنی من بود 

درسته ادوارد گفت دیگه مهم نیستو منم تائید کردم

اما مسلما مهم بودو میترسیدم دردسر شه 

من واقعا عشق ادوارد نبودم و میترسیدم این بخش دردسر ساز شه

ادوارد متوجه نگاهم شد

انقدر سریع برگشت سمتم که فرصت چرخوندن نگاهمو نداشتم

چشم تو چشم شدیم

جدی و عصبانی گفت 


- چیه؟

سرمو چرخوندم

به دستام خیره شدمو لب زدم 

- هیچی 

عصبانی گفت 

- باید تنبیهت کنم 

نگران نگاهش کردم و گفتم

- اما من که هرچی گفتی گوش دادم

- گوش دادی ... اما جوابمو ندادی 

با این حرف شروع کرد به باز کردن کرواتش 

اول فکر کردم بخاطر گرما داره این کارو میکنه

اما وقتی بستش دور چشمم جا خوردم 

چشم هامو بستو گفت

- بهش دست نیمزنی

دکمه راننده رو زدو گفت 

- برو خونه خیابون آلتان 

میترسیدم بپرسم اونجا کجاست 

فقط گفتم 

- ادوارد من خون ریزی دارم

بی روح و سرد گفت 

- به واژنت کاری ندارم 

نگرانیم بیشتر شد 

پشتم خیلی درد میگرفت 

ادوارد منو بلند کردو دمر کرد رو صندلی جلو لیموزین 

پیراهنمو داد بالا و گفت


سلام دوستان . رمان جمعه تموم میشه پس حتما آنلاین باشین تا بخونین چون بعد چند روز پارتا پاک میشه و فایل هم گذاشته نمیشه. گفتم از الان بگم کسی بعد گله نکنه

Report Page