85

85


+....من از تو فرار نمیکنم من از تو خوشم نمیاد و حتی دلم نمیخواد صداتو بشنوم 

-...زبونت خیلی درازه 

+...همینه که هست اگه خیلی اذیتت میکنه میتونی باهام صحبت نکنی 

مامان بابا اومدن سر میز و دیگه نتونست ادامه بده 

میدونستم بااین حرفا جری تر میشه ولی واقعا نمیتونستم بهش جواب ندم 

زودتر از بقیه بلندشدم و برگشتم تواتاقم 

صدای در حیاط اومد و میدونستم که حامده از تو پنجره براش دست تکون دادم و با چشمک بهم جواب داد 

توقع نداشتم اونم مثل من پراز انرژی باشه و مثل خودم بهم جواب بده همین که یکم باهام همراهی میکرد برام ارزش داشت 

تااخرشب بادوستام چت کردم و ده دقیقه ای هم با حامد ویدعو کال گرفتم 

هرچقدر به اخر هفته نزدیک تر میشدیم استرسم بیشتر میشد

مطمعن بودم بابک بیشتراز یه هفته منتظر نمیمونه 

تواین چند روز اصال حامدو ندیدم و حتی وقتی خواست باهاش سکس چت داشته باشم قبول نکردم 

وقتی استرس داشتم فقط دلم میخواست تنها باشم و نمیتونستم حتی به سکس فکر کنم 

یه لیوان چایی برای خودم ریختم و رفتم داخل حیاط 

واقعا ارزششو داشت ؟ 

من داشتم باایندم بااعتبارم با زندگیم بازی میکردم 

و وقتی عمیقا به قلبم نگاه میکردم حتی ذره ای پشیمونم نبودم 

من ازاینکه این روزا انقدر زندگیم عوض شده بود راضی بودم 

هیچوقت کسی تو زندگیم نبوده که انقدر عمیق باهاش راحت باشم و پیشش خودم باشم 

همیشه موءذب بودم دلم نمیخواست لمسم کنن 

از حرف زدنشون رفتاراشون حالم بهم میخورد 

اینو میدونستم که عاشق نیستم !

حداقل االن عاشق نبودم 

فقط حس خوبی باهاش داشتم 

باهاش خالی میشدم از هر چی حس بده رها میشدم

Report Page