85

85


سریع جواب داد

- سلام عزیزم بیدار شدی؟

- ادوارد بگو خواب بوده دیشب ... ما ... ام...

- دیشب ما میلر هارو دیدیم که تو شبیه دختر اونا بودی... ساعت 7 جواب آزمایش میاد

- اوه خدای من ادوارد باورم نمیشه 

ادوارد آروم خندیدو گفت 

- منم همینطور... حاضر شو برای نهار بریم بیرون 

- نهار ؟ مگه کار نداری؟

- دارم اما این واجب تره 

- نه ادوارد ... به کارت برس... فرصت برای بیرون رفتن زیاده

ادوارد مکث کرد و آروم گفت 

- امیلی... اگه شب مشخص شه اونا خانواده واقعیت هستن چکار میکنی ؟

شوکه گفتم 

- منظورت چیه ادوارد؟

- ترکم میکنی ؟

از حرفش جا خوردم

خودم اصلا بهش فکر نکرده بودم

برای همین مکث کردم

ادوارد گفت 

- البته مت تحت فشار نمیذارمت 

سریع گفتم 

- ادوارد ... تو و این زندگی ، زندگی من هستین من دوست ندارم ترکت کنم و برم پیش خانواده ای که شاید خانواده من باشن اما هیچ شناخت یندارم رو اونا 

ادوارد مکث کرد

حس کردم لبخند زد و گفت 

- باشه عزیزم استراحت کن ...میبینمت

زود قطع کرد

انقدر زود که نشد جواب بدم

حس میکردم ادوارد علارقم تلاشش برای نشون دادن خوشحالیش اما خوشحال نیست که من خانواده دارم



🔞👇🔞👇🔞👇👇


نفسمو با #حرص بیرون دادم . #دختره_احمق! چی فکر کرد؟ که این #بدن_آسیب_پذیرش چقدر توان داره؟ فکر میکرد از زیر یه #شیطان_واقعی سالم میاد بیرون ؟ اگه من نمیرسیدم ! فقط اگه من نمیرسیدم ...

گوشه ملحفه رو گرفتم تا کامل بکشم رو بدن لختش. اما دستم #مماس بدنش قفل شد . رو بازو و گردنش جای #کبودی بود . نقطه ضعفم با دیدن این کبودی ها .. بیدار شد ... #بدنم دیگه حرف منو نمیخوند. بی اراده #خم شدم

لعنت... لعنت ... لعنت به من. میدونم... میدونم این دختر تو دست من هم #دووم نمیاره . اما دیگه کسی نیست که #نجاتش بده .

پارت واقعی از رمان #کوازار. یه عاشقانه ناآرام و راز آلود. بدون سانسور .

همه قسمت های این رمان رو با هشتک #کوازار تو کانال پیدا کنید. لینک دسترسی به قسمت اول 👇

https://t.me/panjrekhiyal/93015

#جوین تو کانال #یادتون نره. به زودی #خصوصی میشه .


Report Page