84

84


خواهرش یه دختر بچه بود

امیلی یه دختر بالغ بود که حسابی سرد و گرم روزگار رو چشیده بود .

فردا با تراپیست قرار داشتم. بعدش جواب آزمایش می اومد. تصمیم گرفتم قبل همه برم و حلقه ازدواج بخرم.

میخوام اول من بهش پیشنهاد بدم

با این فکر بلاخره خوابم برد

صبح بدون زنگ گوشیم طبق عادت بیدار شدم 

بدنم حسابی تحر یک شده بودو برای امیلی آماده بود

اما میدونستم باید بهش زمان بدم

پس فقط پیشونیشو بوسیدم

بدون بیدار کردنش زدم بیرون 

امروز خیلی کار داشتم 

از زبان امیلی :

بوسه ادواردو حس کردم

اما خیلی خوابم می اومد

عادت نداشتم ادوارد بدون رابطه تختو ترک کنه اما ازش ممنون بودم این کارو کرد خیلی خسته بودم

ب میتونستیم یه رابطه ...

یهو همه چی برگشت به سرم

بیمارستان. خیریه . میلر ... هانی ...کامیلا 

خدای من ...

نشستم رو تخت

ساعت ده بود

یعنی واقعی بود این اتفاقا ؟

گوشی موبایلمو برداشتمو به ادوارد زنگ زدم

سریع جواب داد

- سلام عزیزم بیدار شدی؟

- ادوارد بگو خواب بوده دیشب ... ما ... ام...


👇🔞👇🔞👇

پارت واقعی موجود در کانلل

دستشو رو سینه ام کشید.

باورم نمیشد تو پارکینگ . تو ماشین مشاورم نشسته بودمو اون داشت دستمالیم میکرد.

و من ...

من داشتم لذت میبردم.

نوک سینه هام انقدر تحریک شده بود زده بود بیرون. مهرداد فشاری به سینه ام دادو دستشو آروم برد پائین. از کمر شلوارم آروم دستشو برد داخل و کنار گوشم گفت 

- بزار ببینم پرده ات چه مدلیه. اگر حلقوی نبوداز عقب...


پارت واقعی از رمان واقعی #عشق_سخت اینجا بخونین 👇👇 با هشتک #سخت همه پارت هارو پیدا کنین

https://t.me/joinchat/AAAAAFBais-RdFfUfzVQXw

Report Page