83

83


83

قبل از اینکه من چیزی بگم کیت گفت 

- قدرت ؟ یعنی من الان قدرت دارم ؟

لعنتی همینو کم داشتم ...

من نمیخواستم کیت از این چیزا خبر دار شه

چون قدرتشو میفهمید مسلما میفهمید مرگ و زندگی من دست اونه

اونوقت بود که جای رئیس عوش میشد 

برای عمین کتابو بردم سمت کتابخونه و گفتم

- معلومه که قدرت داری کیت... مگه ندیدی کندی نتونست طلسمت کنه 

منتظر نگاهم کرد که گفتم

- بعد تولد بچه باز هم قدرتت بیشتر میشه یا اگه بخوای تبدیل بشی 

تام خواست چیزی بگه که با اخم نگاهش کردم

حساب کار دستش اومدو با گفتن یه با اجازه سریع رفت بیرون 

کیت اومد سمت کتابخونه و گفت 

- قدرت دیگه ای ندارم ؟

- فعلا نه اما با تمرین میتونی بدست بیاری

- چه تمرینی؟

- میتونم به تام بگم باهات کار کنه 

- عالیه اینجوری سرم هم گرم میشه 

سری تکون دادمو کتاب دیگه ای رو بیرون آوردم و گفتم 

- خب حالا تا من پیدا کنم قضیه چیه میخوای تو قفسه های اون سمت بگرد ببین کتاب مناسبی پیدا میکنی ؟

کیت سری تکون دادو دور شد

خطر از بیخ گوشم گذشته بود 

داستان از زبان کیت :

به ردیف کتاب ها نگاه کردم

هیچکدوم جذاب نبود

به من چه چطوری تخم اژدها رو تبدیل کنیم به اژدهای واقعی!!

یا روش های درست کردن طلسم کریسمس چه جذابیتی برام داشت

من دوست داشتم راجع به خودم بدونم...

اما هیچ کتابی در این زمینه اینجا نبود 

برگشتم سمت بوروس و دقیق نگاهش کردم

همون کتاب که دست تام بود تو دستش بودو دقیق داشت میخوند

میدونستم اون تنها کتابیه که به دردم میخوره

به سمتش رفتم تا ازش بخوام به منم بده که در اتاق باز شد 

نیم نگاهی به در انداختم اما با دیدن دختر زیبا و خوش تراش تو قاب در خشک شدم

Report Page