83
با اخم نگاهش کردم که گوشیشو گرفت سمتمو گفت
- تیتر اخبار لحظه ای شدی
به صفحه گوشیش نگاه کردم
لحظه بوسیدن منو امیلی بود
چه سریع خبر ها منتقل میشد
ریلکس لبخند زدمو گفتم
- عکس خوبیه باید بگم یه نسخه ازش به خودمون بدم
با لبخند به امیلی نگاه کردم که لپش گل انداختو سرشو پائین برد
ملانی گفت
- اوه خدای من تو واقعا لپ هات گل مینداه دختر
همه به امیلی نگاه کردن
میدونستم الان استرس میگیره دوباره و نمیتونه حرف بزنه
برای همین خودم گفتم
- آره و من عاشق همینم
با این حرف گونه امیلی رو بوسیدمو تو گوشش گفتم
- لبخند یادت نره
هم مان پهلوشو تو دستم فشار دادم
سریع سرشو بلند کردو لبخند زد
باز با خجالت سرشو پائین انداخت
هریسون خندیدو گفت
- به من بو محض رضای خدا این دخترو از کجا پیدا کردی ادارد
خواستم یه داستان خیالی تحویلش بدم
اما صدای مارتا سپرایزم کرد که گفت
- باورتون نمیشه اگه بدونین ادارد و امیلی چطور آشنا شدن
سریع برگشتم سمتش
نه ... قرار نبود مارتا بیادو منو لو بده
اما قبل اینکه بتونم جلو دهنشو بگیرم مارتا گفت
- امیلی برای ادوارد کار میکرد. اون یکی از دختر های خیریه است
امیلی تو بغلم خودشو به من فشرد زیر لب گفت
- ادوارد
کمرشو اینبار نوازش کردمو گفتم
- مهم نیست دیگه ...
مارتا با آب و تاب قضیه دوستی مارو تعریف کردو ملانی با تعجب گفت
- خدای من چرا زودتر نگفتین میدونستین اگه رسانه ای بشه مثل بمب میترکه
سریع گفتم
- قرار نیست رسانه ای بشه
اما هریسون خندیدو گفت
- دیر گفتی ادوارد ...
همه برگشتیم به سمتش
سلام دوستان. یه رمان میخوام معرفی کنم که خودم خوندم. رمان ملودی دوست عزیزم که یه رمان #اروتیک #هات #صحنه دار و #کلکلی خوناشامی هست . خیلی باحاله پیشنهاد میکنم چند قسمتو بخونین حتما حذب میشین. اینم لینک قسمت اولش 👇