83

83


#۸۳

#نگاریسم

خشک شدم

نه اینکه تماس دستش حس بدی دهم داده باشه

بیشتر از خود تماس جا خوردم

خودمو کنترل کردم تا پامو یه ضرب عقب نکشم و با دستاش خیره شدم که سعید گفت 

- ای واز پوست پاتون رفته. خون اومد

رو استخون بند دوتا از انگشتام خون اومده بود

بیخود نبود نفسم رفته بود

دختر کنار سعید رفت دستمال کاغذی آورد 

سعید شرمنده نگاهم کردو گفت

- خیلی شرمنده ام . خواستم به میز عصلی نخورم رفتم رو شما!

مریم کنارم از این جمله سعید هین گفت

خودمم متوجه سوتی حمله اش شده بودم اما به رو خودم نیاوردم و گفتم

- خواهش میکنم پیش میاد. چیز مهمی نیست

دستمالو از دختر همراه سعید گرفتم تشکرد کردم و پامو عقب کشیدم خودم انگشتمو تمیز کردم

سعید این حرکتمو دید بلند شد و بازم معذرت خواستو رفت میش نیما.

مریم ریز ریز خندیدو گفت

- حالا خوب بود اومد روت؟

خندیدمو گفتم 

- نخند به سوتی مردم سرت میاد

مریم لب گزدیدو گفت

- همین مونده پیش این بچه پولدارا یوتی بدیم. سوژه بشیم

سر تکون دادم.دستمالو تا کردمو دور دوتا انگشتم پیچیدم

مریم گفت بیا بریم جلو

بلند شدیمو رفتیم پیش بنفشه و نیما.

دست نیما دور شونه بنفشه بودو حسابی هر دو لبخند به لبشون بود.

نیما تا منو دید لبخند زدو بنفشه گفت 

- پات خوبه؟

فهمیدم سعی گفته منو داغون کرده

خندیدم و تبریک گفتمو مهمونی اصلی شروع شد

اول یه پذیرایی با میوه و شیرینی و نوشیدنی بود

بنفشه اومد پیشمون و گفت

- نگران نباشیم کسی اینجا بد مست نیست که خطرناک باشه.

میدونستم از رو نگرانی تو صورتم فهمیده بود

آهنگ و رقص شروع شد

منو مریم کلا با هم بودیم و بقیه که انگار دوست های صد ساله بودن همش به شوخی و خنده سر گرم بودن 

ما هم به خاطرات اونا میخندیدیم .

بنفشه میز شامو از قبل تقریبا چیده بود

فقط یکم کار داشت یخچالی هارو ببره رو میز و باقی از بیرون میاوردن

منو مریم رفتیم پیش بنفشه تو آشپزخونه

داشتم سالادو تزئین میکردم که سعید اومد تو آشپزخونه و گفت

- خوبین ؟ 

امتظار نداشتم بیاد . جا خوردم یه لحظه و سریع گفتم

- بله . خونریزیمم قطع شده .

صدای خنده خفه بنفشه و مریم اومدو هر دو پشت کردن به من خندیدن

سعید لبخند زد اما به رو خودش نیاورد

خداروشکری گفتو رفت 

مریم با رفتن سعید غش کرد از خنده و گفت

- اون میگه ببخشید افتادم روت ! تو میگی جای نگرانی نیست خونریزیت قطع شده !!!! خداوکیلی احیانا راجع به چیزی غیر از انگشت های پا که حرف نمیزنین ؟ 

لب گزیدمو پشت به مراسم نشستم سر میز کوچیک آشپزخونه و بنفشه گفت

- وای نگار سعید دوباره داره میاد ...


اینستاگرامم اینجاست میتونین راجع به پارتا و رمان اینجا بهم نظر بدید مهربون ها

https://www.instagram.com/p/CECno4yBP_R/?igshid=llununsixb9t


Report Page