#83

#83

مـْ͜ुٞـᬼٞـ۪۪۪ٞٞٞ͜͡ــیتـْ͜ुٞـᬼٞـ۪۪۪ٞٞٞ͜͡ـرا

گوشیمو برداشتم و شمارشو گرفتم چند بوق خورد و صدای ارومش تو گوشی پیچید:جانم هامون؟ غریدم:کجایی؟ مکثی کرد و گفت:چطور؟ نعره زدم:کـجایی؟ عصبی جواب داد:کجا باید باشم؟سرکلاسم آنتراک داده استاد .. غریدم:بزن بیرون بیا خونه اعتراض امیز و با صدای ارومی گفت:چته هامون؟داد نزن سرمن.. من کلاس دارم نمیتونم... دستی توی صورتم کشیدم و گفتم:بیا خونه..همین که گفتم و قطع کردم...نگاهمو به لپ تاپ آش و لاش شدم دوختم..سمتش رفتم و سیدی و ازش خارج کردم.. با زنگ ایفون سیدی و روی میز پرت کردم و سمتش رفتم..بافکر به اینکه سوداست در و زدم.. فاصله ی دانشگاه تا خونه کم بود.. در واحد و باز گذاشتم و با خشم اشکاری سمت لپ تاپ رفتم و جمعش کردم و تو پلاستیکی انداختم. با صدای مردونه ای سمت در برگشتم اخمام درهم رفت:سلام. نگاهی به قد و قوارش انداختم و سمتش رفتم و گفتم:تو با اجازه ی کی وارد خونه ی من شدی؟ به چهار چوب در تکیه داد و پوزخندی زد و بهم اشاره کرد و گفت:دختر خانم!زوده برای شاخ و شونه کشیدن برافروختم و حمله کردم سمتش تا به خودش بیاد مشت محکمم روی دهنش فرود اومد.. با بهت نگاهم کرد که داد زدم:گمشو بیرون کصـ..کش هری.. خونسرد دستشو روی لبش کشید و با تحکم گفت:من با دختر بچه ها کاری ندارم! اینم میذارم پای جنس ظریفت وگرنه یه مشت من از پا درت میاره.بهت هشدار میدم دور سودارو خط قرمز بکشی..وگرنه... با خشم محکم هلش دادم و از خونه پرتش کردم بیرون..توقع نداشت انقدر زور داشته باشم..موهای بلندمو که روی پیشونیم پخش شده بود و پشت گوشم انداختم و گفتم: منو تهدید نکن حرومزاده..هری.. و در و روی صورتش بستم

Report Page