83

83


#نگاه #83

شک نداشتم رنگ لبو قرمز شده بودم 

چشم های امیر هم ریز شدو آروم گفت 

- نگاه خوبی؟ 

لب گزیدمو نگاهمو ازش گرفتم با صندلی چرخیدم سمت میز و گفتم 

- قهوه ات آماده نشد 

امیر آروم خندیدو رفت سمت در 

بدون نگاه کردن بهم گفت 

- دیگه الان فهمیدم سطح تو چقدره 

با اخم پشت سرش گفتم 

- هیچ هم نفهمیدی 

اما واقعا خجالت کشیده بودم 

چت کردن یا فکر کردن راجع به یه چیزی خیلی با عمل کردنو صحبت تو واقعیت فرق داره

مخصوصا مسائل جنسی 

امیر با دوتا فنجون قهوه اومدو گفت 

- شکر آوردم شیر نداریم 

نگفتم کلا اهل قهوه نیستمو امیر سینی رو گذاشت جلو من 

خیره به سینی گفتم 

- من مشکلی باهاش ندارم... فقط عادت به صحبت راجع بهش ندارم

با شیطنت گفت 

- چی ؟ راجع به قهوه ؟

با اخم نگاهش کردمو گفتم 

- خودتو نزن به اون راه 

با شیطنت خندیدو گفت 

- چشم ... 

دیگه هیچکدوم حرفی نزدیم

تو سکوت قهومونو خوردیم

امیر نشسته بود رو لبه میز خودش 

دستش کنارم رو میز بود موهای روی دستش نسبتا پر بود 

آروم شروع کردم به بازی کردن با موهای روی دستش و گفتم 

- خب حالا برنامه چیه ؟

دستمو گرفت تو دستش 

باعث شد سرمو بلند کنم 

نگاهمون قفل شدو قلبم ریخت 

اولین بار بود جدی... تنها ... کنار هم... اینجوری به هم نگاه میکردیم



آروم آروم خم شد رو تنم و گفت

- پس بلاخره این دختر کوچولو وحشی... مال من شده...

بوسه ای روی کتفم زدو تو گوشم گفت

- جای دندونام رو گردنت خیلی قشنگه ال آی ... میدونی دیگه چی میخوام؟

نفس گرفتمو لب زدم

- نه

زیر گلومو بوسیدو گفت

- میخوام تمامتو حس کنمو جای دندونامو روی همه جای بدنت ببینم

با این حرف دیگه مکث نکردو بوسه هاش که در نهایت به گازهای پر لذتی تبدیل میشد کل تنمو فتح کرد

پارت واقعی رمان #ال_آی به قلم‌ #پرستو#ادامه در #فایل کامل 👇👇👇👇

https://t.me/panjrekhiyal/86362


Report Page