82

82


#عشق_سخت 

#۸۲

نیم خیز شدم تا بگم نه...

اما حرکت محکم و بدون مکثش جیغمو بلند کردو تو تخت فرو رفتم

مهرداد عصبانی دستشو گذاشت رو لبم و گفت

- هیس ... ساختمونو خبر کردی 

اشکم از درد در اومد 

مهرداد اخم کرد

چشم هامو بستمو اون حرکاتشو شروع کرد 

رون پامو محکم گرفتو هم زمان بین پامو دست میکشید 

انقدر ادامه داد که شک نداشتم پشتم خون اومده 

وقتی بلاخره ارضا شد من سه بار به اوج رسیده بودم.

مهرداد خودشو بیرون کشید و نگاهم کرد 

چند برگ دستمال کاغذی برداشتو گفت

- یکم خون اومده . پشت کن ببینم.

با درد چرخیدم

نای مخالفت و حرفی نداشتم.مهرداد پشتمو پاک کردو از پشت بغلم کرد

باسنمو دست کشیدو گفت

- اگه تنبیهت نمیکردم آروم نمیشدم 

حرفی نزدم

گردنمو بوسیدو گفت 

- نرو رو اعصابم دیبا. از جلو خیلی حال میدی دوست ندارم هی از عقب بکنمت 

بازم چیزی نگفتم

مهرداد باز دستشو برد بین پام

ساعت رو دیوار نشون میداد زیاد وقت نداریم

خسته بودمو دوست داشتم تا فردا همینجا بخوابم 

دست مهردادو گرفتم و گفتم

- باید بریم وگرنه به جلسه ساعت ۲ نمیرسی 

مهرداد پوفی کردو بلند شد

بی حوصله گفت

- باید با من زندگی کنی . این رفتو آمدا گند میزنه به حالمون

با درد بلند شدم و گفتم

- من از خدامه اما خودت میدونی نمیشه .

کلافه صورتشو دست کشید 

نگاهم کردو گفت

- تو کیفت نوار بهداشتی نداری؟

- دارم چطور؟

- بهتره بزاری ... آبم کم کم از پشتت میاد بیرون 

آهم بلند شد و گفتم

نوار بهداشتی پر از آب منی کجای خونه بچپونم 

مهرداد بیخیال حاضر شد و گفت 

- قبل رفتن تو دانشگاه بندازش بیرون. 

یهو برگشت سمتم و گفت

- راستی نری خونه ها من میام با پدرت حرف بزنم

با درد لباس پوشیدم و گفتم

- شک ندارم جواب نمیده اما باشهه.

از این جوابم مهرداد محکم کوبید به باسنم و گفت 

- بازم تنبیه میخوای ها 

باسنمو دست کشیدمو گفتم

- مهرداد خیلی درد دارم چرا مراعات منو نمیکنی؟

برگشتم بهش نگاه کنم 

اما یهو پرت شدم رو تخت

مهرداد اومد رومو خیلی عصبانی و جدی گفت

Report Page