82

82


82

همینجور فقط شوکه به بهیه نگاه کردم . 

خدایا... من کجا اومده بودم ؟ دوران عصر حجر ؟

بهیه مردد گفت 

- البته این رسم خیلی قدیمیه. الان که اجرا نمیشه 

آروم گفتم 

- از این خاندان چیزی بعید نیست . الان هم بگی مردای اینجا رسم دارن حرمسرا هم داشته باشن تعجب نمیکنم 

انتظار داشتم از حرفم بهیه بخنده . یا حداقل لبخند بزنه 

اما فقط نگاهم کرد و هیچی نگفت. برای همین با ناباوری پرسیدم 

- بهیه ... راستشو بگو ... حرم سرا هم دارن ؟

- تو مصر قانون چند همسری وجود داره. البته برای مرد ها ...

دهنم باز مونده بود ... چند همسری.. مرد ها ... خدای من... من باید تو همون آمریکا میموندم 

بهیه برگشت سمت کمد لباس هام و گفت 

- البته این یه انتخاب شخصیه. شیخ احد سالهاست همسرش فوت شده اما هیچوقت زن دیگه ای اختیار نکرد. شیخ عثمان هم مثل پدرشه . نگران نباشین 

نگران ؟

من نگران نبودم . من فقط منزجر شده بودم

هر بار می اومدم که خودمو راضی کنم یه مسئله جدید دیگه بروز میکرد 

حق با بابا بود وقتی گفت ما تفاوت فرهنگی زیادی داریم 

این رمان بصورت رایگان روزانه در کانال موج قرار میگیرد . فایل نهایی رایگان نیست و اختصاصی کانال رمان های خاص میباشد. سایر نسخه ها بدون رضایت نویسنده و دزدی است 

الان میفهمیدم این تفاوت فرهنگی یعنی چی . با صدای بهیه به خودم اومدم که بهم گفت 

- بهتره دیگه حنا رو بشورین و آماده بشین 

سری تکون دادمو رفتم سرویس 

دست و پامو شستم 

یه طرح خوشرنگ قرمز رو دستم بود 

انگار دیگه دستای من نبودن. بلکه دست های دختری بودن که سالهاست اینجا زندگی میکنه 

با حوله دست و پامو خشک کردمو بلند گفتم 

- بهیه... رسم طلاق تو فرهنگ شما چطوریه ؟

بهیه جواب نداد. برگشتم سمت در سرویس تا ببینم کجاست که دیدم عثمان تو قاب در ایستاده 

خیلی جدی اما در آرامش پرسید 

- چطور ؟


سلام دوستان اگر مایلید فایل کامل جلد اول و دوم هانا رو یکجا تهیه کنید امروز با تخفیف میتونید از کانال رمان خاص تهیه کنید

https://t.me/joinchat/AAAAAFijMDIZLKFrzy1MUQ

Report Page