81

81

hdyh

قبل از اینکه من حرفی بزنم سیندی شروع کرد به حرف زدن

:قبل مالیا باید نیک رو پیدا کنیم اون تنها کسیه که میتونه مالیا رو پیدا کنه

-من اومدم اینجا نیک بود الان کجاس؟ 

به میلا و سیندی نگاه کردم 

هردو شونه ای بالا انداختند 

این یعنی باید دنبال دونفر باشیم 

-من میتونم مالیا رو حس کنم اینکه تو چه شرایطیه و جایی که هست چه آب و هوایی داره 

چشمای سیندی برقی زد

:اینکه عالیه من میتونم اینجوری پیداش کنم 

×تو چجوری حسش میکنی؟و تو چجوری میخوای پیداش کنی؟

برگشتم سمت میلا 

-جفت ها وقتی از هم دورن میتونن احساست و شرایط هم دیگه رو حس کنن یه پیوند خیلی قوی بین جفت هاست

سری تکون داد

اون هم مثل مالیا بی خبر از همه چیزه

هیچی نمیدونه

:خب حالا ایان با دقت به من گوش کن کارایی که میگم رو مو به مو انجام بده 

سیندی نگاهی به میلا کرد 

:لطفا تو هم بیا اینجا و دست ایان رو بگیر 

×چرا باید همچین کاری کنم؟

:چون تو با مالیا رابطه ی خونی داری اینجوری راحت تر میتونم مالیا رو پیدا کنم باید بریم تو طبیعت از اینجا برید بیرون 

هردو سری تکون دادیم

:دستاتونو بدید به من ایان چشماتو ببند به چیز هایی که میگم فکر کن 

کاری که گفت رو انجام دادم

:تمرکز کن رو دردی که مالیا میکشه

میدونم اینکار عذابم میده 

این عذابو با جون میخرم باید پیداش کنم 

تمرکز کردم 

دردشو حس کردم 

تو تک تک رگاش پر از درده 

باد شدیدی شروع کرد به وزیدن 

استخون های مالیا درد داشتن

باد شدید تر شد 

از روی زمین بلند شدیم 

باد هر لحظه شدیدتر میشد

چشماش میسوزه نمیتونه تکون بخوره درد داره درد داره خیلی درد داره 

مالیای من خیلی درد داره 

نفهمیدم چی شد که پرت شدم روی زمین

چشمام رو باز کردم

همه جا تاریک بود چیزی نمیدیدم

صدای ناله میومد 

این صدای مالیای منه

Report Page