81
....بهار خودتو بمال میخوام ارضا شی
خودشم همینکارو کردو هردومون روبروی هم و از پشت گوشی ارضا شدیم
تماسو قطع کردم و با دستمال بین پامو تمیز کردم وی تخت ولو شدم و خیلی زود خوابم برد
وقتی بیدار شدم خورشید سقف اسمون بود
رفتم پایین و مامان گفت
-....چه عجب بیدار شدی
+...نمیدونم چراانقدر خوابیدم
-....در اتاقتم که قفل کردی نمیشد بیدارت کرد
+...کی میری خونه خاله
-...بعداز نهار
+...منم میام
-...بیا خونه تنها نباشی بهتره
+....این پسره کی میخوادبره ؟
-....یواش میشنوه نمیدونم واال فعال که هستش
+...خوشم نمیادازش
بعداز ناهار با مامان رفتیم خونه خاله و من از همیشه بیشتر با خاله سرسنگین بودم
گیرم که اصال منو با کسی دیده باشی باید بیای بذاری کف دست بابام؟
حوصلم سررفته بود رفتم داخل حیاط و زنگ زدم به حامد
چند تا بوق خورد و رد تماس داد
تااخر شب خونه خاله بودیم و همچنان هیچ خبری از حامد نبود
برگشتیم خونه پنجره اتاقمو باز کردم و لب پنجره نشستم که اگه اومد تو حیاط ببینمش اما بازم خبری نبود
بازدیدش برا دیشب بود
پنجره رو بستم لپ تاپمو برداشتم و مشغول کامل کردن پروژم شدم تا خودمو سرگرم کنم
تا نزدیکای صبح بیدار بودم از خستگی دیگه چشمام خود کار داشت بسته میشد
صبح بیدار شدم رفتم دانشگاه و اخرین چک پروژمو انجام دادم و برگشتم
سر کوچه با دیدن ماشین حامد یه نفس راحت کشیدم
تا درو باز کردم بابک اومد جلوم بدون حرفی ازش رد شدم ورفتم داخل
دیتای گوشیمو روشن کردم و دیدم حامد پیام داده