804

804

زندگی بنفش

امشب آقای همسر شام درست کرد. منم دیدم وقت دارم گفتم یه قسمت سوپرایز بنویسم براتون . اینم خدمت شما :


نزدیک عصر بود که دوست نیما از ایران زنگ زد

صورت نیما که نشون میداد خبر خوبی نیست 

وقتی قطع کرد گفت

- نمیشه... میگه دارو های ضروری خیلی سخت قاچاق میشه . چه برسه به این که موردیه 

هر دو ساکت شدیم 

نیما به موبایلش خیره شد و گفت 

- میگه باید یه نفر براتون بیاره هر بار... مثلا ... بگیم رضا اینا بیارن ... 

به امیسا نگاه کردمو گفتم

- اینجوری هم خیلی هزینه بره

نیما گفت

- اما در عوض شما ایرانین 

- تو این شرایط نمیشه انقدر هزینه کنیم 

- بنفشه من یه بخش کارگاهو تعطیل میکنم . جرا انقدر سخت میگیری 

سریع گفتم 

- نه نیما ... کلی آدم بیکار میشن که من خونه باشم . نه من اینو نمیخوام

- من نمیتونم بذارمت برم 

- قرار نیست منو بذاری بری ! قرارهمن بمونم تو بری . 

هر دو ساکت شدیم

من واقعا میترسیدم کسی بیکار شه 

آه کسی دامن منو امیسارو بکیره

من راحتیم وابسته به این تصمیم بود 

اونا همه زندگیشون 

به امیسا نگاه کردمو گفتم

- دختر من قویه ... زود خوب میشه... نگران نیستم ...

نیما موهامو از رو صورتم کنار دادو گفت 

- اما من نگرانم

بهش نگاه کردم

نگاهمون تو هم قفل شد و آروم گفتم

- نگران نباش ... ما میتونیم 

نیما لبخند کمرنگ اما دوست داشتی زدو به لبم نگاه کرد 

آره... منم دلم یه بوسه میخواست

یه بوسه برای دلگرمی

برای اطمینان 

برای آرامش

برای قدرت گرفتن

سرمو به نیما نزدیک کردمو اونم به سمتم اومد 

لب هامون قفل شدو دست نیما تو موهام نشست


راستی وانشات ها رو تو کانال ترفند ها میذارم. همه هست قبلی ها و جدید ها تا قسمت

#۷۶۹

بقیه هم انشالله وقت کنم میذارم

لینک کانال ترفند زیر پارت میذارم 💖

Report Page