8

8


#نگاه ۸

مثل زنی که شوهرش بهش خیانت کرده باشه شده بودم

انگار امیر همایون به من خیونت کرده بود 

قلبم درد گرفته بود 

از طرفی از حماقت خودمم بدم اومده بود 

اون روز زن عمو رفتو نفهمیدم دعوای مریم و امیر همایون سر چیه 

اما چند روز بعد خبر اومد آشتی کردن 

مامان دوباره پاگشا دعوتشون کرد 

اما به من نگفته بود

منم تا ۸ شب کلاس شنا بودم 

موهای خیسمو سفت پشت سرم بسته بودمو بیخیال اومدم تو خونه که دیدم واویلا ...

همه فامیل تقریبا هستن 

امیر همایون و خانمشم دقیقا رو به رو من هستن 

امیر با اخم نگاهم کردو خانمش برام یه عشوه ای اومد که انگار من رغیب عشقیش باشم

سلام کردمو زود رفتم اتاقم 

هنگ بودم 

اولین بار بود زن امیر امایون از نزدیک میدیدم

اما نفرتم بهش بیشتر شده بود

چون خیلز خوشگل بود

خیلی زیاد

چشم های میشی داشت که حسابی کشیده و درشت بود 

برعکس چشم های زیادی سیاه من که هرکی منو میدید میگفت چقدر چشمات سیاهه

البته همین چشمای سیاه مشخصه اصلی صورتم بود چون چشم هام درشتو مشکی بود با چشم میومد

صورتم سفید و گرده . مشخصه دیگه صورت من جونه ام هست که ریزه و جلب توجه میکنه . من جز دخترای وای خیلی خوشگل نیستم ! 

من یه دختر معمولیم که چهره با نمکی داره . همه اجزا صورتم کاملا عادی هستن و خوشبختانه نقثی ندارن فقط همین !

اما اون دختر که کنار امیر همایون نشسته بود خوشگل بود

من به امیر همایون حق میدادم بین منو اون ، اونو انتخاب کنه 

چون اون خاص بود

من عادی 

نشسته بودم رو تختم

زن عمو ( مادر امیر همایون) بدون در زدن اومد تو 

با دیدن من نگران گفت

- چرا گریه میکنی نگاه؟

تازه به خودم اومدم دارم گریه میکنم

سریع گفتم

- قطره ریختمم چشمم تو آب اذیت شده بود

- آها بیا شام

چشمی گفتمو بلند شدم لباس عوض کنم 

من که در برابر مریم به چشم نمیاومدم دیگه هرچقدرم به خودم میرسیدم

برای همین به خودم زحمت ندادم

یکم ماسک مو به موهای نیمه خشکم زدمو شونشون کردم

با همون حالت دورم ریختمو یه تیشرت مشکی با یه شلوار مشکی پوشیدم

رو تیشرتم یه قلب شکسته سفید بود که کنارش با سفید با انگلیسی چاپ شده بود 

ترجیح میدم تیکه های شکسته قلبمو خودم جمع کنم تا دستای بی رحم تو...

یه جورایی از قصد اینو پوشیده بودم

اما مطمئن بودم امیر همایون نگاه نمیکنه 

اشک هامو پاک کردمو فقط لبمو که خشک بود یکم برق لب زدم و رفتم بیرون

موهای مشکیم پشت گوشم ندادم 

اینجوری انگار حس بهتری داشتم

تا از در رفتم بیرون با مریم چشم تو چشم شدمو اونم خیلی سریع خم شد تو گوش امیر همایون چیزی گفت 

با این کارش امیر همایون به من نگاه کردو اخم کرد 

جا خوردم اما زود سرمو پائین انداختم رفتم پیش مامان نشستم

Report Page