796

796

زندگی بنفش

با این سوال نیما دکتر رو کرد بهشو گفت

- من اطلاع ندارم اونجا چه شرایطی هست و امکانش هست یا نه .

دکتر مکث کردو ما هم ساکت موندیم که دوباره گفت

- این یه کار پژوهشیه اگه دانشگاه یا آزمایشگاهی بخواد و امکاناتشو داشته باشه فکر نکنم مشکلی باشه برای انجام ادامه این درمان تو هر نقطه دیگه 

با خوشحالی منو نیما به هم نگاه کردیمو نیما گفت

- من تماس میگیرم ببینم میتونم جائی رو پیدا کنم . وقتی پیدا کردم به شما اطلاع میدم برای مزاکره ؟ خوبه ؟

دکتری سری تکون دادو گفت 

- بله... پس با من بیاین لیست تجهیزات مورد نیاز برای ادامه این روندو بهتون بگم تا راحت تر بتونین محیط مجهزبرای دخترتون پیدا کنین.

نیما سریع بلند شدو با دکتر رفت 

خوشحال بودم

خیلی خوشحال بودم

یعنی میشد ما هم با نیما برگردیم ایران

هم از نظر مالی برامون بهتر بود

هم اونجا دیگه من تنها نبودم 

این تنهایی خودش بزرگترین و سخت ترین بخش بود برای من .

مخصوصا حالا که نیما اومده بودو جای خالیش با رفتنش بیشتر حس میشد

نیما برگشتو گفت به سمانه و یه دوست دیگه اش ایمیل میزنه تا آزمایشگاه مناسب پیدا کنه

سرگرم این کارا بودیم که پرستار اومد اتاق و گفت 

- یه خانواده اومدن برای ملاقات شما 

سوالی به نیما نگاه کردم که یهو یادم اومد

نیاز ! 

خدایا کاش همینجور که از ذهنم پاک شده بود تو واقعیت هم محو میشد

نیما هم نفس کلافه ای کشیدو بلند شد

رو به پرستار گفت

- مرسی... خودم میرم پائین 

اونم سری تکون دادو رفت 

قبل اینکه نیما در در بره بیرون صداش کردمو گفتم


سلام دوستان .دوباره لینک آگاپه رو براتون پائین پارت میذارم. خیلی سوال پرسیده بودین که آیا پایانش خوشه یا نه که باید بگم بله خوشه . الانم قسمت یک ریپلایشده


Report Page