79

79


همه نگاه ها دوباره اومد رو من 

به ادوارد نگاه کردم 

نمیتونستم حرف بزنم 

من حتی با وجود ادوارد هم تو چنین جمعیتی نمیتونستم حرف بزنم

اما ادوارد با وجود آرامش تو صورتش عصبانیبود

اینو از فشار دستش تو پهلوم میتونستم بفهمم 

میدونستم منتظر من جواب بدم

با کلی تلاش فقط تونستم بگم 

- رسیدم ...

دستمو دراز کردمو یا گیلاسو برداشتم 

همون زن گفت

- خب حالا به سلامتی زوجمون 

با این حرف هر دو نفر گیلاس هارو به هم زدن

ادوار خم تمین کارو بد گیلاس من کردو برد سمت لبش 

آروم گفت

- یه لب بخور امیلی 

با دلهره یه لب از گیلاسم خوردم

انتظار مزه تلخ و تند داشتم

اما طعمش بهشتی بود 

با این وجود ترسیدم بیشتر بخورمو مست شم 

یکی دیگه از خانم های جمع گفت 

- هیجوقت فکر نمیکردم ادوارد دختری رو بیاره و بگه دوس دخترم ...


از زبان ادوارد :

کاملا حق با ملانی بود 

خودمم هیچوقت فکر نمبکردم دختری رو بیارم و بگم دوست دخترم 

مخصوصا امیلی 

دختری که با کلک فقط میخواستم ببرمش تو رختخوابم

اما حالا باهاش اومدم مهمونی خیریه ! 

امیلی شانس آورد تو مراسم سلامتی همکاری کرد 

وگرنه وقتی گیرفتیم خونه حسابی تنبیهش میکردم 

از حرف ملانی لبخند زدمو گفتم

- دنیا پر از سوپرایزه 

با لبخند به امیلی نگاه کردمو گفتم

- امیلی هم سوپرایز زندگی منه 

با این حرف من امیلی با خجالت سرشو پائین انداختو تو بغلم خودشو بیشتر جا کرد

میدونستم همه اینا از خجالتش بخاطر تو جمع بودنه 

اما الان به طرز خوبی با حرفم فیت شده شبیه حرکاته یه عاشق شده 

لبخندی زدمو پشتشو نوازش کردم که تامسون تو گوشم گفت 

- خوبه دیگه از شر تمام روزنامه های زرد که میگفتن تو همجنسگرایی یا زن گریزی راحت شدی

پوزخندی زدمو خواستم جوابشو بدم که هریسون گفت 

- حالا امیلی واقعا ۱۸ سالش شده؟

Report Page