79

79

دمی گاد

سلام دوستان. ساحل گفت بهتون خبر بدم رمان آموروفیلیا جلد دومش تموم شد و این رمان یکجا یه فایل کامل شده و برای فروش تو کانال رمان خاص قرار گرفته. همچنین عزیزانی که تمایل دارن رایگان بخونن از هفته آینده میتونن بصورت پارت به پارت آنلاین و رایگان این رمان تو کانال جفت هفت یعنی تو امین کانال تا انتها مطالعه کنن .

خب بریم سراغ رمان خودمون


79

کلافه شروع کردم به قدم زدن 

لعنتی لعنتی لعنتی ...

اما به خودم اومدم

آروم ایستادم

بوروس... تو الان اینهمه قدرت داری... پس پیدا کردن این دو نفر سخت نیست 

چشم هامو بستم و به آنی و رین تمرکز کردم

سریع رین رو پیدا کردم

تو جنگل در حال دوئیدن با کیت بود 

اما آنی ... آنی انگار غیب شده بود 

دوست نداشتم با رین رو به رو بشم اما باید میفهمیدم اون دستبند آنی بوده یا رین ...

فقط امیدوارم دستبند رین بوده باشه...

داستان از زبان آنی : 

وقتی مطمئن شدم بوروس پشت سرم نمیاد ایستادم

اعتراف میکنم یکم تو ذوقم خورده بود که چرا نیومد 

شاید چون حدس میزد بخاطر گرفتن اطلاعات بخوام برم پیشش !

پوزخندی زدمو دوباره لاندو لمس کردم

خب دیگه ...

وقت رفتنه. واقعا به یه مدت تنهائی نیاز داشتم

شایدم یه چندتا دمی گاد جذاب اون بالا پیدا بشن

به افکرم خندیدم و چشم هامو بستم 

پله های الموت پیدا شدو با نیش باز بالا رفتم 

چقدر خوبه حس آزادی وقتی هیچ مسئولیتی رو دوشت نیست 

پله هارو اینبار آروم بالا رفتم 

از بین ابر ها گذشتم 

آسمون به شدت آبی بود 

دروازه ورودو دیدمو سرعتمو بیشتر کردم

لاندو دور مچ دستم پیچوندم تا گمش نکنم که یهو خشک شدم

لعنتی ...

دستبند دمی گادم نبود ...

حتما تو غار هیلر افتاد

وقتی رین منو کشید تا با خودش ببره بیرون 

همونجا حس کردم چیزی از دستم جدا شد ...

ایستادم

حالا چکار کنم ؟ برم بالا یا برگردم دنبالش ؟

ممکن بود کسی از من دستبند شناسایی بخواد ...

به پائین نگاه کردم 

حوصله برگشت نداشتم . 

به سمت بالا رفتم

بزار ببینم اوضاع چطوریه... شاید بعد برگشتم دنبال دستبند...

اون حتما زیر خروار ها خاکه ... باید به فکر یه دستبند جدید باشم

Report Page