79
...79
👇نرگس👈
مانی هممونو متوقف کرد تا یکم استراحت کنیم😂
بستنی عم میخاد بده بهمون😂💃🏿
زدم به پهلوی غزل
نرگس:
عجب شوهر دست و دلبازییی داری به به
خوشمان امد😂😝
مثه اینکه بچه هاعم شنیدن😂🤦🏾♀
غزل:
نرگس خفه شو لطفا😐😑
نرگس:
باشه بابا عصبیییی😑
تف بهت😑💦
ارتان:
عایی من عاشق این تُفاتم😂😂😂
نرگس:
مسخره میکنی؟😐😒😂
ارتان:
نه جدی گفتم🤷🏾♂😂
نرگس:
باشه😂😐
👇مانی👈
مانی:
خببب بچع ها سفارشاتونو بگین
بچع ها سفارشاشونو دادنو منم گفتم تا سفارشا بیاد بگم پیشنهادمو
مانی:
اهم اهم
بچ ها دو مین صبر کنین حرفامو بشنوین بعد حرف بزنین
غزل:
بفرما استاد
مانی:
خب ببینین
از اونجایی ک خیلی بهم عادت کردیم و اکیپ خاصی هستیم😂
من دلم میخاد بیشتر باهم بمونیم و اینجا پایان رفاقتمون نشه
ببینین منو پری تو تهران یه خونه داریم که شیش طبقه اس
خب ما میتونیم اونجا زندگی کنیم
بعد باهم دانشگاه و اینا بریم
یا اگرم برا زندگی نمیریم اونجا حداقل اخرهفته ها اونجا جمع شیم
نظرتون؟؟؟
نرگس:
ایول بابا
عالیه
سایه:
خو منم اوکیم
ارسلان:
اره پیشنهاد خوبی بود
اراد:
اهوم خوبه
منو سهوا ک پایه ایم
سهوا:
از کیسه خلیفه میبخشی؟😑😒
اراد:
عه عشقمم😉😂منو تو نداریم که
سهوا:
😐😑😒
👇سایه👈
سفارشامونو اوردن و خوردیم
بعدشم رفتیم تو ماشینامون
نیم ساعت مونده بود کلا
ک این نیم ساعت روهم هدر ندادیم و خابیدیم🤦🏾♀🤣
من یکی که نصفه مسافرتو فقط خوابیدم😂