78

78


ادوارد صورتشو مثل همیشه جدی و بی روح کرد

 برگشت سمت صدا 

نفس گرفتمو منم برگشتم

یه مرد خوشتیپ و جذاب بود

خیلی جوون تر از ادوارد به نظر میرسید

بی تعارف منو برانداز کرد

 ادوارد گفت

- به امیلی نزدیک شی کشتمت تام...

ابروهای تام بالا پرید 

ادوارد دستش رو کمرم نشستو منو به سمت جمعیت تو سالن برد

تو گوشم گفت

- حواست به اون تام دخترباز باشه حتی باهاش حرف هم حق نداری بزنی

با تعجب به ادوارد نگاه کردم

انگار یادش نبود من چه فوبیایی دارم و فکر میکرد من متخصص صحبت با غریبه ها هستم !

قبل اینکه بتونم جواب بدم رسیدیم به جمعیت 

چند نفر اول متوجه حضورمون شدن 

با سلام اونا بقیه هم برگشتن

نمیتونستم به چهره ها تمرکز کنم.معذب شده بودم

فقط سلام هارو زود جواب دادمو سرمو انداختم پائین 

هفت یا هشتا مرد و زن بودن

اکثرا هم سن ادوارد یا مسن تر 

یکی از مردا گفت 

- معرفی نمیکنی ادوارد 

ادوارد کمرمو نوازش کردو گفت 

- امیلی ... دوست دخترم ...

گرمای دست ادوارد بهم جرئت داد 

سرمو بلند کردمو به مردی که سوال کرد نگاه کردم

با ابرو بالا پریده به من خیره شد و گفت

- دوست دختر؟

نگاهم رو همه صورت های متعجب چرخیدو یکی از خانما گفت

- مبارکه ادوارد به سلامتیه خبر عروسیت ...

با این حرف همه گیلاس هاشونو برداشتنو بالا بردن

حتی ادوارد یه گیلاس از رو میز برداشت و بالا برد

اما من برنداشتم که خانم دیگه ای گفت

- امیلی مگه به سن قانونی مشروب خوردن نرسیدی؟


سلام خوشگلا .‌این روزا به شدت درگیر یه آزمون ارتقا هستم برای همین نمیرسم رمان دومو براتون بزارم. سعی میکنم آمورو فیلیا رو طولانی تر بزارم تا زودتر تموم شه و بعدش بریم سراغ رمان دوم. مرسی که انقدر همراهین

# ساحل

Report Page