78
از بین صندلی ها رد شدم و خودمو روی صندلی جلو انداختم
-....صحرا
+...ببین کثیف نشد که ماشینت . این رفیقتو ندیده بودم
-...تهران نیست که ببینیش
+...چطور مگه ؟
-...پاکان ساری دنیااومده ...تهران بزرگ شده ..پیمانکار هست االنم یه برج تو
اصفهان تحویل گرفته اونجاست
+...اها که اینطور ازش خوشم نیومد
-...مگه قراره خوشت بیاد؟ تو فقط باید از من خوشت بیاد
+...تابرسیم خونه دیر میشه من کی بشینم درس بخونم ؟
-...کی تاحاال تو درس خون شدی اخه ؟
رسیدیم در خونه
-...راستی به عمه بگو بابا فردا مرخص میشه
+....باشه کاری نداری ؟
-...نه فردا
+....دانیال بخداامتحان دارم باید بشینم بخونم
....بذار حرفمو کامل کنم دختر فردا نمیتونم ببینمت باید کارای بیمارستان رو انجام
بدم
از عکس العملم خجالت کشیدم و لبمو گاز گرفتم
-....گاز نگیر اون لبا رو وسط کوچه یکاری دستت میدما
در ماشینو باز کردم و سریع پیاده شدم
براش دست تکون دادم و وارد خونه شدم هنوز درو نبسته بودم که صدای بابا به گوشم
رسید
-....کجابودی ؟
+...بیرون بودیم
-...برو داخل
تااخر شب مشغول خوندن جزوها شدم خسته شده بودم دستمو پشت گردنم کشیدم و
گوشیمو برداشتم
دانیال پیام داده بود
" ...احوال بچه درس خون ما ..."
براش نوشتم
"...داغون ..له..هیچی نمیفهمم "
دیروقت بودو منتظر جواب نبودم جزوه رو گذاشتم کنار و روی تخت دراز کشیدم
دستمو روی سرم گذاشتم
همه چی اروم بود دانیال هیچ نکته ی منفی نداشت