77

77


#نگاه #77

هنگ به صفحه گوشی نگاه کردم 

مریم؟ مریم چطور فهمیده بود ؟

یاد اون رفتار های بد و عجیبش با خودم افتادم 

برای امیر نوشتم 

- اون چطور فهمید ؟ برای همین با من بد رفتار میکرد ؟

- معذرت میخوام بخاطر رفتارش... 

امیر دیگه چیزی نگفت

باز پرسیدم

- چطور فهمید امیر 

امیر هیچی نگفت . داشتم حرص میخوردمو نوشتم 

- باشه بگو نمیخوام بگم چرا جواب نمیدی؟

امیر نوشت 

- شاید یه روز بهت گفتم 

براش چیزی ننوشتم اما واقعا هم بهم بر خورده بود که جواب نمیداد. خودش نوشت 

- نگاه من بخاطر تمام دفعاتی که دلتو شکستم معذرت میخوام. فکر میکردم اگه دلتو بشکنم منو میذاری میری و برات بهتره 

یاد همه اون حرفای امیر افتادم

با وجود اینکه الان گذشته بود اما بازم ناراحت کننده بود. براش نوشتم 

- تو هم بخوای آدم سنگدلی میشی ها 

خیلی زود جواب داد

- باور کن بخاطر خودت بود 

- باور نمیکنم ... بخاطر ترس خودت بود. ترس رو به رو شدن با واقعیت و سختی اون 

امیر سکوت کرد. دیگه حوصلشو نداشتم . سرم درد گرفته بود . گوشیو گذاشتم کنار و خوابیدم

وقتی بیدار شدمو چک کردم دیدم نوشته 


دوستان رمان نگاه بعد از اینکه تو کانال تموم شه چند روز بعد پاک میشه پس آنلاین هر روز بخونین تا از دستش ندین

برای خرید فایل کامل نگاه هم از اینجا اقدام کنین 👇

https://t.me/mynovelsell/121

Report Page