77

77


خودمون رفتیم

تامسون و همراهش اونجا بودن

با دیدن ما بلند شدن

دست دادیم و مارتا هم با ذوق اومد پیشمون

بحث های عادی بالا رفتو من سعی کردم کمی از شیرینی ها بخورم تا پس نیفتم

درونم حس ضعف کم کم داش پیدا میشد

اما تازه اول مراسم بود

ادوارد دستشو رو شونه ام گذاشت 

برگشتم سمتش

اما با دیدن دست ادوارد که رو میز بود جا خوردم 

تا به خودم بیام اون دست منو عقب کشید

بازو ادوارد رو گرفتم تا نیفتم پائین 

ادوارد متوجه شدو زود برگشت سمتمون 

مردی از پشت سرم داد زد

- اینجا چه کار میکنی کامیلا ! باز چشم منو دور دیدی سر خود اومدی بیرون . 

شوکه برگشتم سمتشو ادوارد دستشو پس زد 

به مردی که پشت سرم بود نگاه کردم

صورت گرد و چشم های طوسی داشت

قدش خیلی بلند نبودو موهاش کاملا بلوند بود

با خشم به ادوارد نگاه کردو گفت 

- کلارک به دخترم دست نزن 

با شوک لب زدم 

- دختر ؟!

اون مرد به من نگاه کردو گفت 

- بلند شو کامیلا

فقط نگاهش کردم

ادوارد هم مثل من شوکه بود

مارتا زودتر از ما گفت



سلام دوستان. میخوام یه رمان ناب بهتون معرفی کنم. بهتره خودتون یه مارت بخونید 👇🔞👇

نفسمو با حرص بیرون دادم . دختره احمق! چی فکر کرد؟ که این بدن آسیب پذیرش چقدر توان داره؟ فکر میکرد از زیر یه شیطان واقعی سالم میاد بیرون ؟ اگه من نمیرسیدم ! فقط اگه من نمیرسیدم ...

گوشه ملحفه رو گرفتم تا کامل بکشم رو بدن لختش. نمیخواستم این سر شونه اای لخت تمرکزمو بهم بزنه.

اما دستم مماس بدنش قفل شد 

این چه حسی بود درونم ؟ 

هیجان؟ تحریک شدن ؟ یا ... لعنتی ...

دست هام به جای اینکه ملحفه رو از سر شونه هاش بالا بده اونو به سمت پائین کشید 

بازوهای لختش و بخشی از سینه هاش در معرض دیدم بود 

رو بازوش و سینه اش جای کبودی بود . بدنم دیگه حرف منو نمیخوند

بی اراده خم شدم 

نرم رو کبودی بازوش رو بوسیدم ...

لعنت... لعنت ... لعنت به من .

میدونستم اشتباه کردم

اما دیگه دیر شده بود

از تماس لب هام با بازو ساتی انگار بخشی درونم فرو ریخت و اراده ام از بین رفت 

میدونم... میدونم ساتی تو دست من هم دووم نمیاره . اما دیگه کسی نیست که نجاتش بده . اینجا من بودم و خودش ... منی که برای اولین بار بعد اینهمه سال احساسات درونم بیدار شده بود . اینبار روی سینه اش خم شدم ...


پارت واقعی از بخش آتی رمان #کوازار. یه عاشقانه داغ و راز آلود. بدون سانسور . مناسب بزرگسالان .

همه قسمت های این رمان رو با هشتک #کوازار تو کانال پیدا کنید. اینم لینک دسترسی به قسمت اول 👇

https://t.me/panjrekhiyal/93015

Report Page