76

76


گمراهی:

بلحظه چنان بین پام سوخت که پشیمون شدم

توهمون حالت مکث کردم

دیلا خم شد لبمو بوسید و مشغول مالیدن واژنم شد 

یکم آروم تر شدم و بدنمو شل کردم 

از لذت زیاد چشمام باز نمیشد 

دیلا لبمو بوسیدو گفت

-...منم میخوام امتحان کنم 

روبروم نشست 

پاهاشو باز کرد 

یکم ژل ریخت روش و فرو کرد داخل 

چقدر دلم میخواست الان تنها بودیم و حسابی آه و ناله میکردم 

یه دکمه روی دیلدو بود فشارش دادم و شروع کرد به لرزیدن 

دیلا با چشمای نیمه باز نگام کرد و لب زد عالیه


واقعا حس متفاوتی داشت 

توچند ثانیه سرعتش بیشتر شد 

دیلا رو کشیدم سمت خودم 

لبامون قفل هم شدو باهم به اورگاسم رسیدیم 

فقط تونستم دکمه رو بزنم و ثابت نگهش دارم 

حتی انرژی نداشتم که بیرونش بیارم 

توهمون وضعیت دراز کشیدم 

دیلا اروم گفت 

-...دیوونه کننده بود 

دستمو روی سینش گذاشتم فشار دادم و گفتم

+...مرسی که قبول کردی انجامش بدیم 

چشمکی بهم زدو دیلدو ها رو ازمون جدا کرد 

با دستمال خودمونو تمیز کردیم و دراز کشیدیم 

دیلارو کشیدم توبغلمو گفتم

-...فردا وقتی تنهاییم انجامش بدیم دلم میخواد صداتو بشنوم

Report Page