76

76

Behaaffarinچرخیدم سمتش و نگاهش کردم

پام رو نوازش کرد و گفت:

-      چرا گرفته ای؟

-      چون بچه هارو نگران کردیم

-      تقصیر ما نیست بهی. اصلا واسه چی نگار باید انقدر نگران باشه؟

فقط نگاهش کردم

چیزی نگفتم

برام عجیب بود که این محبت نگار رو درک نمیکنه

باز هم به نوازش پام ادامه داد

معذب شده بودم

یکم پام رو جابجا کردم

خودش هم از این حرکتم فهمید

دستش رو برداشت

دیگه تا مقصد چیزی نگفت

وقتی رسیدیم من پیاده شدم و سریع ازش خداحافظی کردم

بعد از گذشت اون شب با آرش سرسنگین شده بودم

دیگه همه پیشنهادات دعوت به بیرونش رو قبول نمیکردم

هفته ای یا دوهفته ای یه بار قبول میکردم

بهونم هم این بود که درس دارم

تا یه روز که سرکلاس مشترکم با امیر، بهم گفت عصر بریم کافه

منم قبول کردم

بعد از مدت ها بود که داشت دعوت میکرد

بنظرم میومد اصلا وجهه خوبی نداره که قبول نکنم

همون روز عصر آرش بهم مسیج زد:

-      امروز بریم پارک ملت؟

جواب دادم:

-      من قراره با امیر برم بیرون

-      آهان. باشه

این تنها چیزی بود که نوشته بود

منم دیگه چیزی براش ننوشتم

عصر امیر اومد دم خونه ما و ازونجا رفتیم سمت مرکز شهر

پیشنهاد کافه رو به عهده من گذاشت

یه جایی بود که پاستاهاش رو خیلی دوست داشتم

پیشنهاد دادم بریم اونجا

اونم انفاقا اونجارو میشناخت و قبلا رفته بود

قبول کرد

یکم نشستیم و باهم حرف زدیم

خواهرش تازه ازدواج کرده بود

بیشتر برام از داستان های عروسی و مراسمش تعریف میکرد

منم گوش میدادم

بهم گفت:

-      حسین (دامادشون) ماهی 600تومان درآمد داره

چشمام نزدیک بود از پیشونیم بزنه بیرون

پرسیدم:

-      دوتایی با ماهی 600 تومن زندگی میکنن؟

جواب داد:

-      آره

-      باباشم بهشون کمک میکنه؟

-      نه از باباش کمک نمیگیره. البته خونه خریده براشون. ولی حسین میخواد خودش رو به باباش ثابت کنه. برای همین ازش پول نمیگیره

اون موقع ماهیانه ای که من از بابام میگرفت 600تومن بود

خریدای اساسی خونه رو هم همیشه مامان یا بابام قبل از برگشتن به شهرمون انجام میداد

شارژ رو هم خودشون میدادن

من فقط باید پول برق و اینترنت و خرج بیرونم رو میدادم

برای همین برام قابل باور نبود که چجوری ممکنه دو نفر بتونن با این پول و بدون هیچ کمک اضافه ای زندگی کنن

امیر وقتی تعجبم رو دید خندید

گفت آدمایی هستن که با خیلی کمتر از اینم دارن زندگی میکنن

فقط چون تاحالا باهاشون برخوردی نداشتی دلیل نمیشه که وجود نداشته باشن

بعد بهم گفت میخواد منو ببره یه جایی..



Report Page