پایانی بر دو خردادیها
انجمن اسلامی دانشجویان آزاداندیش▫️جامعهی به ستوه آمده از جنگ، تندروی و فقدان آزادی، همچنان که از محافظهکاران سنتی فاصله میگرفت، چاره درد خود را در فصل مشترک تمام گروههای مخالف وضع موجود، یعنی محمد خاتمی میدید؛ فردی که پیشتر سردبیر روزنامه کیهان و وزیر فرهنگ و ارشاد دولت هاشمیرفسنجانی بود. او برآمده از دل یک جنبش یا علت پیدایش آن نبود، بلکه در فضای انتخاب بین بد و بدتر و رد صلاحیت ۲۶۴ نفر، تنها کور سوی امیدی بود که جامعه پیش روی خود میدید. آنها از طرح اصلاح حاکمیت که در پلتفرم انتخاباتی وی (منتشر شده در روزنامه سلام، فروردین ۷۶، ذیل عنوان فردای بهتر برای ایران اسلامی) استقبال کردند و شعار "ایران برای همه ایرانیان" در نظرشان گوشنواز آمد. مردم با رای خود به خاتمی و اصلاحطلبان، شوراهای شهر، مجلس و کرسی ریاست جمهوری را در اختیار آنها قرار دادند و با این کار پیام واضحی به حاکمیت مخابره کردند؛ آنها میل حداکثری خود به تغییر و اصلاح را نشان داده و وظیفه این امر را به اصلاحطلبان حاضر در حکومت سپردند، اما همچنان قدرت و هسته اصلی آن در نزد نهادهای غیرانتخابی و محافظهکاران باقی ماند و موجب مانعتراشیهای زیاد برای پیشبرد اهداف اصلاحطلبانه و در عین حال مسالمتآمیز مردم شد.
▫️نهادهای غیر پاسخگوی زیرمجموعه نهاد رهبری، نظیر سپاه پاسداران، شورای نگهبان، قوه قضاییه، مجمع تشخیص مصلحت نظام و... همچنان که سعی در مانعتراشی برای پیشبرد اهداف اصلاحات داشتند، در جهت بالا بردن قدرت دولت سایه نیز تلاش میکردند و نهایتا بحرانآفرینیها در دوره خاتمی به حدی رسید که وی از عبارت "هر ۹ روز، یک بحران" استفاده کرد. اما مردم که صاحبان اصلی جنبش اصلاحات بودند، در تمام این مدت، سهمی جز رای دادن نداشتند. حداقل انتظار مردم از دولت این بود که مسببان بحرانآفرینیها و مانعتراشیها به مردم معرفی شوند، اما خاتمی و اصلاحطلبان حاضر در حکومت، هیچگاه حاضر نشدند تا مستقیما مردم را در جریان امور قرار دهند و در عوض به جای اینکه به پشتوانه واقعی خود، یعنی ۷۰ درصد از مردم رجوع کنند، درصدد جلب نظر همان اهرمهای قدرتی برآمدند که مردم برای اصلاح آنها به اصلاحطلبان رای داده بودند.
▫️همین استراتژی غلط و نعل وارونهوارِ اصلاحطلبان باعث شد که بزرگترین پیروزی مسالمتآمیز مردم به شکستی تلخ تبدیل شود. البته شکست اصلاحطلبان لزوماً به معنای وداع با اصلاحات نیست، بلکه منظور راه و روش رسیدن به اصلاح است؛ همان دور باطلی که اصلاحطلبان حتی در همین انتخابات اخیر نیز بر طی کردن چندباره آن اصرار ورزیدند، دور باطلی که همواره با حذف شایستگان و غیرخودی خواندن آنها دموکراسی را به سخره میگیرد. این استراتژی از آنجایی غلط بود که برای اهرمهای غیردموکراتیک، قدرت مشروعیت قائل بود و همزمان سعی داشت بدون استفاده از تنها پشتوانه، یعنی مردم، آنها را وادار به اصلاح کند. اصلاحطلبان در این دور باطل همان زمان که میبایست به خواسته مردم تن میدادند، سعی در جلب حمایت نهادهای غیردموکراتیک داشتند؛ همان نهادهایی که نفعشان در عدم تغییر و اصلاح ساختار بود.
▫️این موضوع در کنار عدم استفاده از مردم در چالشها و ایمان به پروژه انتخاب همیشگی مردم بین بد و بدتر، شکست سختی برای آنها در انتخابات ۸۴ رقم زد. آنها همواره فکر کرده و حتی هنوز هم فکر میکنند که مردم به آنها رای میدهند، اما قدرت سرخوردگی اجتماعی را نادیده گرفتند؛ عامل مهمی که در همین انتخابات ۹۸ عیان شد. اما جریان رقیب، همواره بر قدرت ناامیدی اجتماعی واقف بود؛ از همین جهت همواره سعی در ناامید کردن مردم از اصلاحات داشت و در عین حال با استفاده از نهادهایی مانند بسیج مستضعفین، بنیاد مستضعفان و کمیته امداد که هیچ پاسخگویی به نهادهای انتخابی ندارند، سعی در پرورش حامی برای آینده خود میکرد.
▫️تمام دلایل افول اصلاحات در ایران به این موارد ختم نمیشود. تمامی این موارد، یعنی وجود نهادهای تقویتکننده دولت سایه، قدرت روزافزون آنها، موانع ساختاری جمهوری اسلامی و عدم رغبت اصلاحطلبان به محدود کردن این قدرت، از سوی مردم مشاهده میشود و آنها را سرخوردهتر از قبل میکند. واضح است که طرح اصلاحات، بدون پایان بخشیدن به این ساز و کارها و محدود کردن و مشروعیتزدایی از نهادهای غیردموکراتیک ممکن نیست، اما قانون اساسیِ پیشِ رویِ اصلاحطلبان نیز عاملی شد تا از نام آنها چیزی جز امیدهای سوخته و بر باد رفته به یاد نیاید. واضح است که رابطه هر حکومتی با مردمش در قانون اساسی تعریف میشود، اما اصلاحطلبان میخواستند بدون تغییر قانون اساسی سنتی که پایهگذار تمام نهادهای غیردموکراتیک بود، مبانی سکولار، دموکراتیک و مدرن را با آن آشتی دهند. به عنوان مثال، آنها میخواستند بدون اصلاح اصل چهارم قانون اساسی که وجود و بروز تمامی قوانین را مبتنی بر رضایت چهار فقیه از شش فقیه شورای نگهبان میداند، اصول دموکراتیک را که در ضدیت با منافع همان فقها بود، در کشور حکمفرما کنند؛ ولی اصلاحطلبان نمیدانستند یا نمیخواستند بدانند که قانون اساسی، همانند یک دایره بسته است که قدرت را در اختیار گروهی قرار داده که میتوانند آن را برای همیشه در اختیار خود قرار دهند.
▫️با وجود تمامی این موانعِ بینشی، حقوقی و ساختاری و همچنین عدم وجود استراتژی و برنامه مشخص، اصلاحات همچون قایقی شد که با هر موجی به یک طرف حرکت میکرد. آنها نمیدانستند به کجا میروند و به راستی هرجا موج حوادث آنها را میبرد، مقصد آنها میشد. همچنین بیتوجهی چندباره اصلاحطلبان به نهادهای مدنی، غرق شدن در فضای قدرت، تنها گذاشتن دانشجویان و فعالین مدنی و به طور کلی، فراموش کردن پایگاه اجتماعی خود بود که باعث شد تا امروز بخشی از جامعه، آنها را فرصت طلبانی قلمداد کنند که بعد از چشیدن حلاوت قدرت؛ کارویژه و وظیفه خود را فراموش کردند.
▫️در آخر باید اضافه کرد که گره خوردن سرنوشت اصلاحات به محمد خاتمی که حفظ اصول سنتی نظام را بر اصلاح ارجح میداند، باعث شد تا میراثی جز ناامیدی و اعتقاد به عدم توانایی اصلاح نظام در افکار عمومی پدید نیاید. در پس کنشهای پس از اعتراضات او، میتوان فهمید که خاتمی همیشه خاتمی بوده و هست؛ او را نباید در قامت یک چریک یا مبارز سیاسی دید. هرچند که بیانیههای وی در خصوص اعتراضات خونین دی۹۶ و آبان ۹۸، پاسخی مناسب به سرمایه اجتماعی بیست ساله نبود، اما آنچنان هم خلاف انتظار نبود؛ چه بسا اگر واکنش او به اعتراضات کوی دانشگاه را هم در خاطرهها مرور کنیم، انتظار حمایت همهجانبه از اعتراضات مردمی از خاتمی نخواهیم داشت. تجربه بیست ساله نشان داده است که انتظارات گاه و بیگاه ما در مواقع حساس، باعث نمیشود او در قامت یک مارتین لوتر ظاهر شود، حتی اگر با سنتزهای اختهای همانند "دموکراسی اسلامی" سعی در آشتی مبانی مدرن و سنتی داشته باشد.
@atuazadandish