749

749


#کوازار

#۷۴۹

متوجه منظورش نشدم

اما آترین ریز خندید و گفت 

- البته به داد ما رسید 

سام هم خندید 

اخم کردم و گفتم

- منظورتون چیه؟ 

هر دو به من نگاه کردن و سام گفت 

- یه نفر بود که امیدوار بود دنیا فراتر از این زندگی عادی باشه! برای همین وقتی یه فرشته با دوتا بال پنج برابر خودش دید حای از حال رفتن ذوق هم کرد 

اینبار منم خندیدم 

اما الکی اخم کردم و گفتم 

- اون از شجاعتم بود 

هر دو خندیدن 

آترین با لبخند نگاهم کرد و گفت 

- ساتی ... تو واقعا آدم شجاعی بودی! 

از تعریفش نتونستم لبخند نزنم 

سام خندید و گفت

- یعنی الان نیست 

اترین چشمی چرخوند و گفت 

- نه! الان یه فرشته شجاعه 

لبخند زدم و گفتم

- ممنونم ..‌ مثل تو! 

اونم لبخند زد و زیر لب گفت مرسی 

نگاهمون برگست سمت بقیه که داشتن از اهریمن دور میشدن 

اهریمن رو زمین زانو زده بود 

بالا تنه اش کاملا لخت بود

پشتش به سمت من بود 

بال هاش محو شده بود 

رو پشتش ۱۰ تا حلقه شبیه به مهر های عجیبی نقش بسته بود 

سام لب زد 

- مهر فرشته هاست ! 

هنگ به سام نگاه کردم 

اونم نگاهم کرد و گفت 

- حالا علاوه بر خنجر اهریمن... خودش هم حدود شده ! 

راگویل بلند گفت 

- یک بار خطا ، میشه اشتباه اما اشتباهی که دوبار تکرار شه دیگه اناخابه! ما به تو فرصت انتخاب مجدد اشتباهتو نمیدیم 

با این حرف برگشت سمت ما و گفت 

- نوبت شماست

Report Page