73

73


#نگاه #73

اما امیر بلند شدو گفت 

- نه بابا این چه حرفیه . خواهش میکنم شما بشینین

بعد هم رفت رو به رو من پیش نریمان نشست 

دوست داشتم نادر رو خفه کنم اما سارا با لبخند نگاهم کردو گفت 

- نگاه جون خوبی ؟ بهتر شدی ؟

دیگه خودمو حفظ کردمو مشغول صحبت باهاش شدم 

اون شب دیگه نشد با امیر حرف بزنم

مامان هم موبایلمو به بهونه اینکه تشعشعش برا سرت بده گرفته بودو نشد با امیر چت هم بکنم

قشنگ مشخص بود مامان زیاد راضی نیست اما من زیاد گیر نمیدادم

شب وقتی مهمونا رفتن بخاطر مسکن خوابم بردو صبح گوشیمو گرفتم 

امیر پیاد داده بود 

- راستی موهات چه زود رشد کرده 

خندیدمو کله کچلمو دست کشیدم. فقط نوک زده بودو مثل ته ریش مردا شده بود 

براش نوشتم 

- دیدی نشد حرف بزنیم ؟

علامت ناراحت فرستادو گفت 

- زود خوب شو بریم دوتایی بیرون 

دوتا شکلک بوس هم برام فرستاد. منم براش علامت خنده فرستادم و گفتم

- تا من خوب شم و برم بیرون کلی مونده . الان بگو منظورت چی بود رفتار با منو بلد نیستی 

امیر نوشت

- ببین نگاه میدونم بخوام اینجوری توضیح بدم بد تر میشه قضیه بزار دیدمت میگم. فقط بدون منظورم اینه تو خاص و منحصر به فردی برام. من نمیدونم چطوری باید رفتار کنم که درست باشه 

واقعا نیمفهمیدم چی میگه 

اما بحث رو کش ندادم

یه ترسی تو وجودم بود از اینکه میونه من و امیر همایون بهم بخوره

از بس منتظر این وصال بودم که میترسیدم از دستش بدم 

بلاخره یه هفته کذائی گذشت و نوبت ویزیت دکترم شد 


دوستان رمان نگاه بعد از اینکه تو کانال تموم شه چند روز بعد پاک میشه پس آنلاین هر روز بخونین تا از دستش ندین

برای خرید فایل کامل نگاه هم از اینجا اقدام کنین 👇

https://t.me/mynovelsell/121

Report Page