73

73


من زودتر باید گریس رو ببینم

زود جواب داد باشه برای فردا هماهنگ میکنم

تشکر کردمو گوشی گذاشتم تو جیبم

نمیخوام بیشتر از این امیلی آسیب ببینه

دو روز کامل تو کما بود

بخاطر حماقت من ... باید به فکر کنترل خودم باشم

امیلی یه ساب میسیو ذاتی بود

از اون نمیشه انتظار داشت که منو کنترل کنه

کنترل همه با منه ...

رسیدیم به خونه پیاده شدم و در سمت امیلی باز کردم 

تو بغلم بلندش کردمو به سمت آسانسور رفتم 

دستشو دورم انداختو گفت

- خودم میتونم ادوارد 

- هش...

سرشو به سینه ام تکیه دادو گفت 

- چند روز بی هوش بودم؟

- دو روز 

- پس همینه انقدر دلم برات تنگ شده

ناخداگاه لبخند زدم 

آروم گفتم 

- منم دلم برات تنگ شده 

به در خونه رسدیدم

امیلی رو پائین گذاشتم و درو براش باز کردم 

وارد شدو گفت 

- وای ... من دو روز بی هوش بودم؟1 یعنی امشب خیریه اشت ؟

سری تکون دادم و گفتم 

- آره اما مهم نیست... نمیریم 

بازومو گرفتو گفت


اگر برای خوندن ادامه رمان #آمور عجله دارین میتونین فایل کامل رمانو با تخفیف عضویت در کانال کافه هلو به مبلغ ۱۲ هزار تومن از اینجا خریداری کنید 👇

https://t.me/joinchat/AAAAAFijMDIZLKFrzy1MUQ

Report Page