73

73

وارث شیخ

سلام دوستان. به درخواست شما میخوام رمان آموروفیلیای خودمو دوباره بزارم. این رمان جلد اولشو قبلا گذاشته بودم و جلد دوم دارم آفلاین مینویسم. اول میخواستم هر دو فروشی کنم اما چون همه قدرت خرید ندارن تصمیم گفتم دوباره پارت به پارت تا آخر رایگان بزارم و هر کسی دوست داشت فایلو بخره .

احتمالا تو کانال تلگرام جفت هفت رمانو براتون میزارم . خبر قطعی رو تا فردا بهتون میدم. اینم آدرس تنها کانال پشتیبان فروش رمان هام

https://t.me/joinchat/AAAAAFijMDIZLKFrzy1MUQ


73

هیچ جوابی بهم نداد... حتی تکون هم نخورد 

سرمو بلند کردمو به صورتش نگاه کردم

لعنتی چشم هاش سرخ و صورتش خیس بود

گونه اش رو بوسیدمو گفتم 

- هانا ... به من نگاه کن 

چشم هاش چرخید به سمت من

این حجم از غم و نا امیدی تو چشم های هانا به روحم خنجر میزد . 

قبل از اینکه من چیزی بگم گفت 

- تو اذیتم نکردی... تو یه بخش جدید از خودتو بهم نشون دادی

اشک هاشو پاک کردو گفت 

- بخشی که آرزو میکردم هیچوقت نمیفهمیدم ... باورم نمیشه تونستی تو حمام باهام اون کارو کنی... عثمان... تو عملا بهم تجاوز کردی 

از حرفش خونم به جوش اومد اما لب گزیدم تا بهش نتوپم و هانا گفت 

- من هنوز نمیفهمم چرا از اول باید با من اونجوری رفتار میکردی ؟ من ازت یه سوال پرسیدم. تو منو تخریب کردی... 

نفس گرفت 

نشست رو تختو گفت 

- نمیدونم تو کشور شما احترام به همسر و یه زن یعنی چی ؟ نمیدونم اینجا همسرتون براتون چه نقشی داره. اما هرچی هست مسلما مثل فرهنگ ما نیست 

ملحفه رو رو تنش کشیدو گفت 

- میدونی عثمان الان دلم چی میخواد؟

فقط نگاهش کردم گه گفت 

- دوست دارم زمان برگده عقب... انقدر عقب که من بتونم دوباره تور بشناسم ... خیلی دقیق تر و با جزئیات 

اینبار دیگه نتونستم ساکت بمونم و بلند گفتم 

- که چی؟ که مثلا تا یه بار عصبانیت منو دیدی بزاری بری؟ هر مردی عصبانی میشه . این قضیه به کشور و فرهنگ ربطی نداره 

هانا با عصبانیت گفت 

- عصبانیت با تحقیر فرق داره. همه عصبانی میشیم اما دلیل نداره خشممون رو روی کسی خالی کنیم! تو نمیتونی رفتار امروزتو توجیح کنی عثمان 

بلند شدم 

لباس هامو از پای تخت برداشتم و گفتم 

- من پذیرفتم رفتارم درست نبود. دنبال توجیح نبودم. اما تو گویا دنبال چیز دیگه ای هستی

Report Page