73

73


#73


با صدا‌های بالا سرم چشم باز کردم که دکتر و اون پرستار مرد رو بالای سرم دیدم.


دکتر لبخندی بهم زد و گفت : 

-اوضاع جسمیت خیلی خوبه دخترم، می‌خوام تو رو از شر اینجا راحتت کنم‌.


چشم برگردوندم و به مبل خیره شدم، اونجا نبود بی‌حواس سری برای دکتر تکون دادم. 


- گچ دستتم انشالا دو هفته دیگه بازش می‌کنیم، گردن آسیب دیدتم باید فعلا ببندیش تا به موقعش. 


احتمال اینکه توی راه رفتن لنگ بزنی وجود داره، زیاد به خودت فشار نیار اونم با تمرین کردن مثل روز اولش میشه.


-پس شبیه ماشین‌های اسقاطی شدم.


-نگران نباش دخترم درست میشه.


لبخندی زدم که داخل اتاق شدش.


-از پرستار زن خواستم کمکت کنه لباس تنت کنه. 

چشم بسته و باز کردم و زیر لب ازش تشکر کردم، همراه دکتر و پرستار از اتاق بیرون رفتن. یه دختر جوونی داخل اومد و با کمک کردنش تونستم لباس‌های گشاد رو داخل تنم کنم.



 شبیه بچه های کار سر چهارراه ها شده بودم. ویلچر به دست وارد اتاق شد با تعجب نگاهش کردم که به تیپ مضحکم خیره شد.


-فعلا روی این بشین، کسی نیست کمکت کنه تا راه بری. 


با بغض به ویلچر خیره شدم با این حال حرفی نزدم و همراه با درد زیاد تقریبا خودم رو روی ویلچر انداختم.


همراه هم به بیرون رفتیم نفس عمیقی کشیدم و به آسمون نگاه انداختم.



ویلچر رو به سمت دویست و شش سفید رنگ هدایت کرد به زور و با کمک ماشین طرف شاگرد راننده نشستم.



 حرصم گرفت از اینکه دید وضعیتمو و بهم کمک نکرد تا توی ماشین بشینم. خودشم بعد اینکه ویلچر رو توی صندوق گذاشت نشست و ماشین رو راه انداخت، خیلی دوست داشتم ببینم کجا میریم بنابراین ازش سوال کردم.


-میشه بگی الان کجا می‌ریم؟ 


نیم نگاهی بهم انداخت و گفت : خونم.

Report Page