727

727


#کوازار

#۷۲۷

فرید نگران سریع گفت 

- چقدر خون لازمه؟

کسی جواب نداد و اخوان دور وانیا چرخید 

کنار فرید ایستاد 

دستش رو دراز کرد و وانیا رو بغل کرد

دیگه انگشتر و جسمی نداشت

برای همین دست وانیا از جسم فرزاد عبور میکرد 

اما همین تماس هم وجود اخوان رو‌ روشن میکرد 

بالای خنجر ایستاد 

سارا رو به رو اخوان ایستاد 

به هم نگاه کردن 

سارا دیتشو رو ک دست وانیا کشید 

خراش ریزی رو سر انگشت وانیا باز شد

خون سرخ یک قطره بیرون اومد 

اخوان به من نگاه کرد و گفت 

- بعد از طلسم ما ... شما شروع کنید 


سر تکون دادم و بلند گفتم 

- بعد طلسم اخوان ، همه ، همزمان ،از قدرتمون روی خنجر استفاده میکنیم !

ساتی سریع گفت 

- چطوری؟

آریل قبل من گفت 

- فکر کن خنجر ، دشمنته و بهش حمله کن 

ساتی نگران گفت

- اکر انرژی مارو مثل اهریمن جذب کرد و طلسمش شکست چی؟ 

یهو به اخوان نگاه کرد و گفت 

- اگر همه این حرف هات دروغ باشه چی؟

سارا شاکی گفت 

- ساتی!

اما ساتی جلو رفت و گفت 

- صبر کنین.. اگر فرزاد هنوز هم طرف پدرش باشه چی ...‌این نقشه برای برگش قدرت اهریمن باشه چی؟ 

به وانیا نگاه کرد و گفت 

- اکر این خون طلسم خنجر رو بشکنه و اهریمن برگرده چی؟.

Report Page