72

72


۷۲

هر دو برگشتیم سمت بوروس 

مری سریع گفت 

- منتظرت بودم رئیس ... نبضش رو ریتم سینوسیه ‌... بدنش در حال تغییره اما چند روز دیگه میشه اطلاعات بیشتری بهت بدم فعلا فقط لقاح انجام شده

نگاهم هنگ بین مری و بوروس چرخید که بوروس گفت

- خوبه مری ... میتونی بری 

اما سریع گفتم

- نه بمون مری من ازت سوال دارم 

مری معذب و نگران نگاهم کرد که بوروس گفت

- برو خودم جواب سوال هاشو میدم 

با این حرف بوروس مری مکث نکردو سریع از اتاق رفت بیرون .

بروس درو بستو اومد سمتم 

کلافه گفتم

- خانواده ام کجان ؟ 

- کندی جوابمو نمیده 

- مطمئنی پیش اونن ؟ 

بروس سر تکون دادو اومد سمتم 

بی حوصله گفتم

پس چرا نمیری نجاتشون بدی؟

- نمیتونم چون نمیدونم کجان 

- افرادتو بفرست بگردم و پیداشون کنن

با این حرفم بروس یه قدمی من ایستاد 

خیلی جدی و خشک گفت

- سعی نکن به من دستور بدی کیت ...

اخم کردم 

خواستم جوابشو بدم که چونه ام رو گرفت 

به سمت خودش کشید

اینکارش باعث شد مجبور شم وایسم 

بدنمون تقریبا مماس شدو بوروس جونه ام رو ول نکرد

خیلی جدی و آروم تو صورتم گفت 

- من کاری که لازمه انجام میدم اینو فراموش نکن ...

با اخم نگاهش کردم که خیره شد به لبم

خواستم سرمو عقب بکشم که بوروس گفت 

- من یه سوال پرسیدم ازت کیت ... منتظر جوابم... 

از رفتار بوروس خوشم نمی اومد

اون زیادی مغرور و زورگو بود

برای همین بدون تعارف گفتم

- استفانی ... همون دختری که میتونه تحریکت کنه ... الان کجاست؟ 

چشم هاش یه لحظه گرد شدو لحظه بعد گره عمیقی بین ابروهاش ایجاد شد

Report Page