72

72


۷۲

#نگاریسم

از این پیامش هنگ کردم

تنم گر گرفتو هم زمان از درون یخ شدم‌

روم نمیشد بگم چه پیامی داده .

میدونستم به نامی نشون بدم عصبانی تر میشه

گوشیو گذاشتم تو جیبم

واقعا باید چکار میکردیم

من از اول گفتم نه

اما اون با زرنگی مامانو راضی کردو کار به اینجا کشید

رسیدیم اداره پلیس

داخل مامان و نامی بیشتر کار هارو کردن

نوبت رسید به من که به سوال ها جواب بدم

تنها وارد اتاق شدم.

یه خانم مسئول پرونده من بود و اتفاقاتو از اول گفتم. وقتی قضیه خونه کیوانو گفتم کلی دعوام کرد چرا همون روز مستقیم نیومدم اداره پلیس

از این رفتارش خوشم اومدو دلو زدم به دریا و گفتم 

- یه ساعت پیش هم مسیج تهدید آمیز بهم داده

مشکوک نگاهم کردو گفت

- چی گفته؟

گوشیمو به سمتش گرفتمو پیام کیوان نشون دادم

اخمش رفت تو همو گفت 

- اینجور آدما باید ادب بشن.

یاداشت کردو گفت ضمیمه میکنه.

کیوان تو بازداشت بود.

قرار شد بریم خونه و با پیامک وقت دادگاهمون رو بهمون بگن .

جلو اداره پلیس منتظر تاکسی بودیم که یه ماشین شاسی بلند با شیشه دودی جلومون پارک کرد 

شیشه رو داد پائین .خواهر کیوان جلو نشسته بود یه مرد مسن پشت فرمون

خواهر کیوان سریع پیاده شدو گفت

- خانم حسامی باید صحبت کنیم

اما نامی قبل ما گفت

- روز دادگاه صحبت میکنیم

مرد مسن پشت فرمون گفت

- بیاید سوار شید. دردسر رو از اینی که هست بزرگتر نکنید


👇🔞🔞👇🔞🔞👇

اگه زیر ۱۸ سالی اصلا نخون


دستشو رو سینه ام کشید.

باورم نمیشد تو پارکینگ . تو ماشین مشاورم نشسته بودمو اون داشت دستمالیم میکرد.

و من ...

من داشتم لذت میبردم.

نوک سینه هام انقدر تحریک شده بود زده بود بیرون. مهرداد فشاری به سینه ام دادو دستشو آروم برد پائین. از کمر شلوارم آروم دستشو برد داخل و کنار گوشم گفت 

- بزار ببینم پرده ات چه مدلیه. اگر حلقوی نبوداز عقب...


پارت واقعی از رمان واقعی #عشق_سخت اینجا بخونین 👇👇 با هشتک #سخت همه پارت هارو پیدا کنین

https://t.me/joinchat/AAAAAFBais-RdFfUfzVQXw

Report Page