72
#عطر_شقایق
#۷۲
با نگرانی و خجالت سر تکون دادم
نیما لبخند محوی زد و گفت خوبه
دل تو دلم نبود
من نمیخواستم نمک بخورم و نمکدون بشکنم.
نمیخواستم باعث آزار کسی بشم
اما داشتم روتین زندگی مانی بهم میزدم.
نهار خوردیم و نیما گفت باید بره فرودگاه دنبال نامزدش
خداحافظی کردیم
نیما رفت
مانی بهم یاد داد چطور از ماشین ظرفشویی استفاده کنم
چایی گذاشتیم و دوباره رو همون کاناپه نشستیم
مانی فیلم گذاشت
لم دادیم
فیلمش قدیمی بود
جذبم نکرده بود
وسط فیلم خوابم برد
با نوازش صورتم بیدار شدم
جا خوردم
اما سعی کردم عادی رفتار کنم
تا مانی دوباره حس عذاب وجدان نگیره که به من دست زده و من اذیت شدم
با لبخند دستش رو عقب برد و گفت
- چای ریختم
تشکر کردم و نشستم
چای که خوردیم مانی گفت
- من باید برم تمرین. میخوای اتاقت بمونی تا بیام؟
سر تکون دادم آره
از طبقه پایین میز تبلت برداشت
داد دستم و گفت
- توش کتاب و آهنگ و بازی و فیلم داره. سر گرم باشی تا بیام
تشکر کردم و گفتم
- رمان هم داره؟
سری تکون داد و گفت
- باید باشه. چندتا کتابخونه با کتاب رایگان داره فارسی هستن
باز هم تشکر کردم
مانی بلند شد
تازه متوجه شدم لباس بیرون تنشه
منم سریع بلند شدم
چند لحظه به هم نگاه کردیم
خندید و گفت
فعلا
نمیدونم چرا باز خجالت کشیدم و حس کردم داغ شدم
سریع گفتم فعلا
تا کنار راه پله با هم رفتیم
من دست تکون دادم رفتم بالا
اونم دست تکون داد لبخندی زد رفت بیرون
سریع برگشتم اتاقم
در قفل کردم و نگاهم به دارو ها افتاد
یادم رفته بود بپرسم چی به چیه
یکی کرم بود
یکی کپسول
کپسول رو خوردم بدون آب
رو تخت نشستم
چطور میتونم نه به مانی آسیب بزنم
نه به خودم
تو آینه به خودم نگاه کردم
واقعا کسی که تو آینه بود رو نمیشناختم
نه کسی که قبلا بودم این شکلی بود
نه کسی که به اجبار مادام شدم این شکلی بود
من یه شقایق جدید بودم
کسی که خودم هم ، حتی ، خودم رو نمیشناختم
دراز کشیدم و خیره شدم به سقف
عاقبت من چی میشه؟
بابا در چه حاله؟
خواهرام در چه حالن
تو این فکر ها بودم که خوابم برد
بیدار شدم اتاق تاریک شده بود
تبلت روشن کردم
ساعتش ۹ شب رو نشون میداد
باورم نمیشد انقدر خوابیدم.
یعنی اثر اون کپسول بود؟
بلند شدم و چراغ روشن کردم
میترسیدم برم بیرون
خودم رو با تبلت سرگرم کردم
کتاب های جالبی داشت
اما حوصله خوندن نداشتم
فیلم و کلیپ و آهنگم همین
فقط دلم میخواست مانی زودتر بیاد
ساعت ۱۱ شده بود و خبری از مانی نبود
رفتم سرویس و دوباره رو تخت دراز کشیدم
مردد بودم باز از اون کپسول بخورم بخوابم یا برم پایین
اما صدایی از بیرون اومد و دقیق گوش کردم
صدا از داخل ساختمون بود
مثل کشیده شدن چیزی