72

72


72

خواستم جوابشو بدم اما قبل من صدای زنونه آشنایی اومد

برگشتیم سمت صدا 

آنی بود ...

با صدای کلافه ای گفت 

- فکر نکنین بخاطر شما دوتا روانی اومدم. من فقط بخاطر کیت اینجام

با این حرف پرید کنار کیت ایستاد و گفت 

رین ... تو برو داخل ببین زئوس اومده یا نه ... من حرا خبر میکنم 

لبخندی زدمو به آنی نگاه کردم

الان در این لحظه میتونستم عاشقش باشم 

رین سری تکون دادو رفت داخل غار 

منم پریدم تا طلسممو چک کنم 

دایره طلسمم باید کامل باشه تا قدرت این عوضی رو بدست بیارم 

داستان از زبان آنی :

بوروس و رین هر دو پریدن

مذکر های بی خاصیت 

به کیت نگاه کردم

لیخندی بهم زدو گفت 

- مرسی که اومدی

- فقط امیدوارم تموم شه همه به آرامش برسیم .

کیت سر تکون داد

لاندو از جیبم بیرون آوردم که کیت گفت 

- واقعا با بوروس خوابیدی؟ فکر کردم از عوضیا خوشت نمیاد 

به لاندو نگاه کردمو گفتم 

- آره ... اما یان عوضی تو سک س خیلی خوب بود 

کیت خندید و من چشم هامو بستم 

صدای رین اومد که گفت 

- زئوس اومده

خب دیگه وقت صدا کردن حرا بود

پله های الموت جلوم ظاهر شدو بدون مکث بالا رفتم

این اولین بار بود من میخواستم به الموت برسم 

نمیدونم حرا رو چطور باید پیدا کنم

فقط میدونم باید بهش تمرکز کنم تا ببینمش 

زیر لب زمزمه کردم

- حرا ... یه خیانت در جریانه 

پله ها تو ابر ها بالا میرفت 

با تمام سرعت ادامه دادم

لب زدم 

- حرا ... در مورد زئوسه ...

دیگه تو ابر ها غرق شده بودم

نمیدیدم کجا دارم میرم 

یهو دستی بازومو گرفت 

چنان قدرتمند بود که انگار به عقب کشیده شدم

این قدرت یه مرد بود... نه زن...

لعنتی... زئوس ؟



سلام سکسی های من 😁😍🥰. تشریف ببرید اینجا از رمانم یکم تعریف کنین شاید دو نفر تشویق شدن خریدن🤣🤣🤣👇

www.romankhas.com

Report Page