700

700


#زندگی_بنفش 

#۷۰۰

هنگ نگاهش کردم

شوکه گفتم

- چی؟ چی شده؟ 

سریع اشک هاشو پاک کرد و گفت 

- سعید نفهمه بهت گفتم . دوست نداره کسی بدونه 

- باشه باشه بگو چی شده؟

نگاهی به بیرون انداخت و گفت 

- سعید یه مدته میرفت چکاپ دیابتش فاکتور های خونیش اوکی نبود . دکتر احمقش اما توجه نمیکرد میگفت عادیه 

آروم گفتم

- سعید که انسلین نمیزنه؟

نگار با تکون سر گفت 

- نه ... قرص میخوره ...

باز اشکش ریخت

اما اشکش رو زود پاک‌کرد و گفت 

- مدارک پزشکیش رو قبل عروسی فرستاد برای یه موسیه تحقیقاتی که دارن رو دیابت کار میکنن. اونا چک کردن گفتن اصلا مشکل شما به دیابت مربوط نیست و بهتره با یه دکتر آنکولوژی و هماتولوژی صحبت کنی!

ابروهام رفت بالا و گفتم

- آنکولوژی؟

نگار سر تکون داد و گفت 

- رفتیم پیش دکتر , دقیقا فردای شب عروسیمون 

اشکش باز ریخت 

بغضشو خورد و گفت 

- گفت آزمایشت مشکوکه به یه نوع سرطان خون ! 

چشم هام کرد شد

هنگ گفتم

- چی میگی؟! 

سر تکون داد

بازم اشکش ریخت و گفت 

- من که اونجا قشنگ از حال رفتم به زور خودمو تا ماشین کشوندم 

- سعید چطوره؟

- خوبه ... میگه دکتره چرت گفته . نرفت آزمایشات اصلی رو نداد .یه ماهه نمیره بده 

همگ نگاهش کردم و گفتم

- الان این خوبه؟ 

دستشو گذاشت جلو صورتشو گفت

- بنفشه فکر کنم زندگی منو طلسم کردن از هر مرحله میام بیرون میرم قول مرحله بعد !

سلام مهربون ها، دیروز تو اینستاگرام در مورد رمان به طعم تمشک من و رعنا صحبت کردیم . امروز من لینک کانال رایگانشو براتون میگذارم 👇

https://t.me/falomah/80539

شما هم میتونید تو چنل فال و ماه رایگان بخونید هم تو کانال خصوصی عضو بشید و جلو تر بخونید .

Report Page