70

70


۷۰

امیر سکوت منو که دید گفت 

- با بابات صحبت کردم .

- میدونم ... الان باهاش حرف زدم 

- پس بهت گفت ...

- تا حدودی ... 

- حالا جوابت چیه ؟

انتظار انقدر صراحتو نداشتم از امیر ... اما امیر آدمی بود که یه راست میرفت سر اصل مطلب ...

اما مشکل اینجا بود که من چنین آدمی نبودم .

من تو کل زندگیم هیچوقت مثل امیر انقدر رو راست نبودم 

برای همین نمیتونستم مثل خودش جواب بدم .

یعنی تو سرم هم جواب صریحی نبود .

حتی برای خودم !

برای هودمم مشخص نبود جوابم چیه مه به امیر بگم 

شاید واقعا حق با امیره ! 

من با خودم هم رو راست نیستم .

برای همین گفتم 

- باید فکر کنم 

مکثی کرد و گفت 

- باید فکر کنی حرف دلتو بزنی یا نه ؟

میدونستم منظورش چیه . 

چون وقتی منو میبوسه باهاش همراهی میکنم اینجوری میگه 

با قاطعیت گفتم 

- باید فکر کنم کار درست و منطقی چیه ! راستی ... الناز چی شد ؟

منم با این جمله آخر بهش یاد آوری کردم چی ازش تو سرمه ... 

امیر سریع گفت 

- صبح رفتم دنیالش ... بغل بابای بچه اش نشسته بود ... 

- چی ؟

جمله امیر رو تو سرم مرر کردم ! 

بغل بابای بچه اش نشسته بود ؟

امیر با آرامش جواب داد 

- باید ازش عکس میگرفتم که ببینی ... انتظار نداشت تو اون حال ببینمش ... اما فکر نکنم دیگه بیاد سمتم 

- واقعا اونو با یه نفر دیگه دیدی ؟ چطوری ؟

صدای در اتاق امیر اومد و امیر سریع گفت 

- یه لحظه گوشی 

بعد با یه خانم شروع به صحبت کرد


صدای در اتاق امیر اومد و امیر سریع گفت 

- یه لحظه گوشی 

بعد با یه خانم شروع به صحبت کرد

گوشامو تیز کردم ببینم چی میگه . 

چیز هائی راجب وکیل و اینا شنیدم 

اما درست نفهمیدم قضیه چیه 

صدای بسته شدن در اومد و امیر گفت 

- ترنم ... 

- بله ؟

- من باید برم ...شب میام صحبت میکنیم...

- ام... 

- فعلا ...

هنوز کامل نگفته بودم فعلا که امیر قطع کرد.

تو شوک شب میام صحبت میکنیم بودم. 

خوبه بهش جواب مثبت ندادم برای آشنائی ...

فکر کنم وگرنه میگفت شب میام با هم ...

محکم زدم به پیشونیم تا این فکرو از سرم بیرون کنم 

ترنم ! ترنم ! تو این پسرو نمیشناسی ... اما تنها چیزی که خوب راجبش میدونی اینه که !

امیر خیلی خیلی کنترلش سخته ... 

اون حتی بیشتر از سام پر روئه ...

اما رفتارش جوریه که این پر روئیش جور دیگه به چشم میاد ... 

با این افکار برگشتم سر کارم .

بهتر بود یه زودتر نهارمو درست میکردم و میرفتم سر کارم ...

امیر ::::::::::::

بلاخره جلسه با وکیلم تموم شد . 

قرار نبود این جلسه هم چهار نفره باشه !

اما باز سام لج کرد که باید همه باشیم .

و باز هم بحثی پیش نرفت.

از قیافه وکیلش مشخص بود مثل ما کلافه شده . 

اما میدونستم سام با پول اونو راضی میکنه که با بازی هاش کنار بیاد .

امروز همه حساب های مالی سه سال اول شراکتو بررسی کردیم . 

فردا هم بقیه سال هارو باید بررسی می کردیم .

سام حسابی گند زده بود به برنامه های من ...

پامو رو پدال گاز فشار دادمو به سمت لویزان حرکت کردم

بعد این روز شلوغ ... حالا نوبت دیدن خاندان ملک حسان بود ...


اگر برای خوندن ادامه رمان #ترنم عجله دارین و دوست دارین سریع تر این رمانو بخونین میتونین با مبلغ ناچیز این رمان رو خریداری کنین فایل کامل بیش از ۳۰۰ پارته . اینم آدرس فروش 👇

https://t.me/mynovelsell

Report Page