69
بهشت تن توبا لمس بدن هامون تمام خاطرات گذشته برام تداعی میشد و گریه ام گرفته بود!
با صدایی که از بغض میلرزید فوشش میدادم اما انگار هیچی نمیشنید !
چند دقیقه نگذشته بود که سینه هامو رها کرد و سرشو به سمت گردنم اورد .
سریع سرمو به طرف مخالفش چرخوندم که چشمم به شب خوابی که کنار تخت بود خورد .
تو یه حرکت خودمو روی تخت بالاتر کشیدم که الیور خندید و دوباره روم خیمه زد .
با لحنی که شهوت ازش میبارید نزدیک گوشم گفت ؛
_ امشب قرار تا صبح زیرم نــــ.ـاله کنی
سرشو تو گودی گردنم برد و شروع به مک زدن گردنم کرد ...
همزمان که گردنم رو میخورد دستشو روی واژنم گذاشت و شروع به حرکت دادن کرد .
لبمو گاز گرفته بودم تا صدای نــ.ـاله هام به گوشش نرسه !
منتظر یه فرصت بودم تا خودمو به شب خواب نزدیک تر کنمو بردارمش .
فاصله ام باهاش زیاد نبود اما اگه از این فاصله میخواستم تلاش کنم تا بردارمش حتما الیور متوجه میشد.
با وارد کردن انگشتش داخل وارژنم جووونی گفت و سریع از روم بلند شد و شروع به دراوردن لباس و شلوارش کرد .
از فرصتی که برام به وجود اومده بود استفاده کردمو خودمو به سمت شب خواب کشیدم .
الیور مردونگیشو توی دستش گرفته بود و با شهوت نگاهم میکرد .
با ترس بهش نگاه میکردمو فقط دعا میکردم بتونم خودمو از دستش نجات بدم !
بدون معطلی به سمتم اومد و پاهامو از هم جدا کرد .
مردونگیشو وسط پاهام گذاشت و شروع به بازی کردن کرد .
کاملا به شب خواب نزدیک بودم اما منتظر بودم تا الیور روم خیمه بزنه تا بتونم یهویی با شب خواب ضربه بزنم .
از این که جیغ و داد نمیکردم کمی شوکه شده بود و برای این که به چیزی شک نکنه پاهام سفت بهم چسبوندم تا نتونه مردونگیش رو واردم کنه .
از کارم خندید و دستشو روی سینه هام گذاشت .
دوباره شروع به خوردن سینه هام کرد و با دستش مشغول باز کردن پاهام شد .
بهترین موقعیت بود تا شب خواب رو بردارم !
آب دهنمو قورت دادمو آروم دستمو به سمت شب خواب بردم .
پایه اشو با دستم گرفتم و توی یه ثانیه بلندش کردم و همزمان گفتم ؛
+برو به جهنم آشغال .
سرشو بالا اورد که سریع شب خوابو برای ضربه زدن به سمت سرش بردم اما قبل از ضربه زدن دستم به سمت عقب کشیده شد .
با ناباوری به شب خواب نگاه کردم که تازه متوجه شدم دو شاخه اش توی پریز برق بوده !!
با صدای خنده الیور با ترس نگاهمو از شب خواب گرفتمو قبل از این که الیور و نگاهش کنم سیلی محکمی به صورتم زد .