68

68


#پارت68

#قلبی‌برای‌عاشقی


نگاهش دا به داخل اتاق چرخاند تا رسید به اسکی که رو زمین نشسته بود و پاهایش را تو خود جمع کرده بود 


_خوبی؟؟ چته؟؟


اسکی که عرق سردی رو پشتش نشست جواب داد 

_ پریودم 

نگار اوییی گفت و جلوتر رفت : به چیزی نیاز داری؟؟ قرص بیارم برات؟ 


اسکی سرش را به چپ و راست تکان داد : نه من قرص نمیخورم، خودم خوب میشم فقط بی زحمت برام پد بیار 


نگار باشه ایی می گویید و از اتاق می رود 

رهام سد رایش می شود 

_چی شد؟؟ 


_چیزی نیست داره عادت ماهیانه میشه، بخاطر همون درد داره

رهام نفس اسوده ایی کشید 

_چیزی لازم نداره؟!

_چرا پد میخواد میرم براش بیارم!


رهام سری تکان داد و رو مبل نشست همه خواب بودن جز او و اسکی 

اسکی از درد خوابش نمیبرد 

و رهام دل نگران اسکی 


دلش میخواست اسکی را ببنید... 

لبش را با زبون تر کرد ، میدانست اسکی قرص نمیخورد برای همین به اشپزخانه رفت  


و کتری را روی گاز گذاشت و منتظر ماند به جوش بیاد ... اب جوش را تو لیوان ریخت و نباتی داخل ان گذاشت و به طرف 


اتاق اسکی رفت 

مردد بود در بزند یا نه... لبش را با زبان تر کرد و بالاخره تقه ایی به در زد 


اسکی از درد لبش را به زبان گرفت و ارام بفرمایید گفت 

رهام با شنیدن صدای گرفته اش چشمانش را روی گذاشت و وارد اتاق شد 


اسکی با دیدن رهام سریع ملافه را روی خودش کشید و متعحب پرسید 


_شما اینجا چیکار میکنید ؟!

رهام جوابی نداشت خودشم نمیدانست چه جوابی بدهد 

اصلا اینجا چیکار میکرد؟؟؟ 


اسکی نگاهش افتاد به لیوان تو دستش برایش نبا داغ اورده بود؟؟ 

تعجبش بیشتر شد


_واسم نبات داغ اوردید؟؟

Report Page