68

68


#68



#رمان_برده_هندی 🔞

#قسمت68


به اطراف نگاه کردم تا یه چیز برنده پیدا کنم. حموم دستشویی جفتشون یجا بود.


در حموم باز کردم واردش شدم با دیدن تیغ سریع برش داشتم و سریع برگشتم سمت توالت و لباسم بالا زدم و جایی که 


زخمش تازه بود رو با تیغ بیشتر خونی کردن و لباس زیرمو از پام در اوردم و پر خونش کردم که از اون طرفشم قرمزی خون کاملا معلوم بود...


بعد چندتا دستمال توالت برداشتم خونیش کردم و یکمم دور سنگ توالت فرنگی رو خون ریختم.


سریع لباس زیرمو پوشیدم و تیغ و توی سطل اشغال انداختم و بخاطر درد پهلوم اشکهام درد اومده...


با درد ناله کردم:


+حساااام


یهو در و باضرب باز کردو پرید سمتم


-یاخدا ریمااا چی شدی؟؟!!


رنگم از درد مثل زردچوبه شده بود...

حسام تا خواست بغلم کنه چند قطره خون روی سنگو که دید بیشتر از قبل هول شدو ترسید.


همینطور که تو بغلش بودم سیفون رو کشید و من و سریع به سمت تخت برد و با عربد دکتر رو صدا زد...

Report Page