68

68

دمی گاد از ملودی

68

عصبی ایستادم

- قلبم ؟ از کی تا حالا تو قلب داری بوروس؟

به این فکرم سر تکون دادمو بدون معطلی به راحم ادامه دادم 

بهتره جو گیر نشمو برای خودم دردسر درست نکنم 

داستان از زبان آنی :

داشتم با برادرم میجنگیدم

اونم سر کی 

بوروس عوضی

گندت بزنه بوروس

رو دیوار پریدم و به رین نگاه کردم

از گونه اش یه رد خون پیدا بود

کار ناخونای من بود

پوزخند زدمو گفتم

- تو اینهمه سال با هر هرزه ای خواستی خوابیدی من دخالت نکردم. اما فکر نمیکردم انقدر عوضی باشی که به کار من با پر روئی کار داشته باشی و منو قضاوت کنی

رین با تمسخر گفت 

- آره من با هرزه ها خوابیدم اما تو خودت شدی هرزه یکی دیگه 

پریدم رو تراس اتاقمو گفتم 

- آره ... من شدم هرزه یکی دیگه چون با دشمنت خوابیدم ... تو اما پاک پاکی چون با دخترایی خوابیدی که حتی نمیدونستن ماهیت واقعیت چی هستو قراره ترکشون کنی 

برگشتم داخل با سرعت تمام وسایلمو جمع کردم

رین اومد لبه تراسم ایستادو گفت 

- داری چکار میکنی؟

- مگه نمیگی هرزه ام؟ تو کثافتم ؟ پس میرم راحت باشی

قبل از اینکه جوابی بده و حرفی بزنه با سرعت زدم بیرون

میدونم بهم نمیرسه

میدونم میتونم جائی برم که نه بوروس بهم برسه نه رین

واقعا باید از این دوتا عوضی دور باشم

بوروس تو نگاه اول داد میزنه کیه و چه شخصیتی داره

اما از رین انتظار نداشتم انقدر پست باشه 

نمیدونستم کجا میخوام برم

فقط میخواستم دور شم

پس بدون مکث به راهم ادامه دادم 

داستان از زبان بوروس:

تمرکزمو باز از دست داده بودم

همون دستی که به قوس بدن آنی زده بودم کارمو ساخته بود

حالا نمیتونستم اصلا تمرکز کنم

تقه ای به در خوردو تا گفتم کیه تام گفت 

- قربان... باز اون دمی گاد اومده 

سریع بلند شدمو گفتم 

- آنی ؟



اینجام رمان هات میذاریم 🔞🔞🔞🔞👇

https://t.me/hotnovels

Report Page