68

68


68

از این حرف هارولذ عثمان سری تکون دادو گفت 

- البته اما هانا اگه بخواد بیشتر میتونم بمونم 

سکوت ادامه پیدا کردو حس بدی بهم داد

با خجالت گفتم 

- ام... نه... مرسی... من نمیخوام برنامه کسی بهم بخوره

بابا بی حوصله گفت 

- خب بسه این بحث ... مدارک شناسایی و بیمه درمان و حوادث تو مصر چطوریه برای مسافرا ؟

عثمان شروع کرد به توضیح دادنو من محو قیافه اش شدم

بلاخره ی فرصت پیدا شده بود من دقیق عثمانو بررسی کنم 

هرچی بیشتر به رفتار و طرز حرف زدنش دقت میکردم بیشتر مطمئن میشدم برای عثمان من فقط یه دختر بچه ام جای خواهرش

اون خیلی پخته و جا افتاده بود

شاید بیشتر از سن خودش

به افکارم خندیدم

هانا تو واقعا فکر میکنی عثمان از تو خوشش اومده

قلبم سریع جواب داد. آره چون منو بوسید ! اونم دوبار 

منطقم اما میگفت از رو هوسه !

نمیدونم شاید واقعا از رو هوس بود اما برام لذت بخش بود. من اول زندگی هستم دوست دارم خوش بگذرونیم و تجربه کنم . چرا نباید از فرصت ها استفاده کنم 

با این فکر ناخداگاه دیشبو تصور کردم.

فقط اگه یکم زودتر بیدار میشدم... اه ... لعنتی ... شاید میتونستم ...

- هانا ... تو هم باید حجاب کنی اونحجا 

با صدای بابا به خودم اومدمو بلند گفتم 

- چی ؟ حجاب ! یعنی چی ؟

عثمان لبخندی زدو گفت 

- تو مساجد ما و بعضی اماکن مذهبی باید با پوشش مخصوص حضور داشته باشین !

- اوه ... چرا ؟ چه پوششی؟

- اونجا بهتون میگم. فقط باید حتما رعایت کنین وگرنه اجازه ورود نمیدن


معرفی رمان با صحنه های جنسی کامل 👇👇👇⛔

هیچ دختری نبوده که به اتاق بوروس نرفته باشه ...

اما افراد کمی بودن که از پس راضی کردنش بر بیان ...

تا اینکه ...

کیت وارد زندگی بوروس میشه ... 

ماجرای #تبدیل_شده رو اینجا بخونین

https://t.me/JoftHaft/43156

Report Page