675

675


#زندگی_بنفش 

#۶۷۵

نگار خندید و گفت 

- چه شرط خوبی! من همه راز های خنده دارمو تو میدونی! دوتا هم تو لو بدی 

خندیدمو گفتم 

- عمرا 

با دکنوش رفتیم پیش پسر ها 

با بگو به خند و خاطرا از رمان خوندن من که نیما تعریف میکرد تایم گذشت

شام خوردیم و بچه ها رفتن 

نیما جعبه نیمه خیس رو با وسایلش برد ریخت بیرون .

امیسا رو خواب کردم 

خودمم رفتم رو تخت که نیما اومد 

گفت میره دوش بگیره 

یکم منتظر نگاهم کرد 

اما من پیشنهاد ندادم میام

رفت یه دور تو حمام زد

اما دوش نگرفت و گفت باشه بعدا میرم

اومد رو تخت 

بغلم کرد و سریع گفتم 

- برو نیما حالا منو مسخره میکنی؟ 

با تعجب نگاهم کرد و گفت 

- من کی مسخره ات کردم 

از بغلش جدا شدم 

پشت کردم و گفتم 

- دیگه اگه نشونت کردم. به منم دست نزن ناراحتم ازت 

نیما خندید 

درست همونجور که فکر میکردم 

اومد پشتم

دست کشید رو باسنم و گفت 

- قهر کردنت قشنگه !

خنده ام رو به زور خوردم و گفتم 

- نکن نیما 

اماشلوارکم رو داد پایین و گفت 

- شرمنده عشقم میدونی من به اینا حساسم دست میزنم دیگه نمیتونم ول کنم 

خنده ام بند نمی اومد به زور جدی گفتم 

- نیما من پست کردم قهر کردم مثلا! یکم به روحیه ام توجه کن 

دستشو برد تو لباسم.

فشاری به باسنم اورد 

هم زمان کتفمم گاز گرفت و گفت 

- دارم نشونت میکنم ، توجه بیشتر از این 

خمدیدم دیگه

چرخیدم سمتش وگفتم 

- منم نشونت میکنم ها 

لبشو گذاشت رو لبمو گفت

- جووون ... بچه گربه من برگشته 

سرمو بردم عقبو شاکی گفتم

- گرگینه ام ها ! 

خندید

چرخید روم و گفت 

- شرمنده خانم گرگینه! برا من شما حالا خچحالا ها همون پیشی کوچولویی

لبشو گذاشت رو لبمو دیگه فرصت مخالفت نداد

یه شب با کلی گاز و جای ناخونام رو تن نیما گذشت 

صبح خواب و بیدار بودم 

گوشیم مسیج اومد

یه چشمی چک کردم 

نگار بود 

نوشته بود 

- خاطره ام مال دبیرستان باشه یا دانشگاه؟


سلام دوستان. من امروز بنر کلی رمان رایگان براتون میذارم تو کانال چک کنین همشون بزرگسالان و قشنگن خودم میخونم همه رو 💜

Report Page