67

67


۶۷

سر تکون دادم و گفتم 

- مسلما ... برای همین‌ میخواستم بگم علاقه دارم با دخترتون بیشتر آشنا شم .

با این حرفم چشم های پدر ترنم‌گرد شد.

خواست چیزی بگه اما سکوت کرد دوباره که گفتم

- البته اگه خود ترنم هم مایل باشه

میتونستم بگم اگه شما اجازه بدین

اما از قصد نگفتم‌

چون همین الان‌ که اینجا بودم و به پدرش گفتم در واقع اجازه دادن اونو پرسیدم‌

دوست نداشتم فکر کنه اگه بگه نه من عقب میکشم.

پدر ترنم در جایگاهش برای من قابل احترام بود 

اما با توجه به رفتار و برحوردش با دخترش ... برام آدم والا و ارزشمندی نبود...

حتی میتونستم بگم ازش زیاد خوشم هم نمی اومد

بلاخره سکوت بینمون رو شکست و گفت

- با ترنم صحبت میکنم 


ترنم ::::::::

بلاخره صدای زنگ آیفون قطع شد

موبایلمم دیگه زنگ نخورد

تمام تنم عرق کرده بود از استرس 

بلند شدنو از مانیتور آیفون چک کردم‌

خبری از سام جلو در نبود 

میترسیدم اومده باشه بالا 

پشت چشمی در ایستادمو خیره به راهرو نگاه کردم 

خبری نبود

با ترس رفتم سمت پنجره و از لای پرده کوچه رو دید زدم 

چنتا ماشبن پارک بود

اما هیچکدوم ماشین سام نبود.

یعنی رفت؟ 

هنوز نفس راحت نکشیده بودم که با صدای ویبره موبایلم از جا پریدم 

گوشی رو میز ویبره میزد 

پس هنوز اینجا بود

به سمت گوشی رفتم تا خاموشش کنم 

اما دیدم شماره امیره 

تا خواستم جواب بدم قطع کرد

خواستم شمارشو بگیرم که شماره بابا افتاد رو صفحه گوشی


کلافه شده بودم

اول فکر کردم سامه ...

بعد دیدم امیره نشد جواب بدم .

حالا بابا پشت خط بود . 

نمیدونستم امیر به بابا چی گفته 

میترسیدم با بابا صحبت کنمو سوتی بدم برای همین جواب ندادمو صبر کردم تا زنگش تموم شه .

تا بابا قطع کرد شماره امیر رو گرفتمو منتظر موندم .

حالا اون بود که جواب نمیداد. 

کلافه نشستم رو مبل و به گوشیم خیره شدم .

چشم هامو بستمو زیر لب گفتم

- اصلا هر کی اول زنگ زد جوابشو میدم 

صبر کردم ...

انگار زمان نمیگذشت .

خواستم دوباره خودم زنگ بزنم که گوشیم ویبره زد 

یه چشمی نگاه کردم.

بابابود ... دلم میخواست امیر باشه ... 

جواب دادم

- الو...

- سلام ترنم... کجا بودی جواب ندادی؟

- سرویس بودم ... خوبین شما؟ 

- شکر . تو خوبی؟ اون عوضی دیگه نیومد که ؟ 

نمیدونستم چی بگم . حقیقت یا دروِ . میترسیدم سام کار دستم بده 

برای همین راستشو گفتم 

امیر::::::::::

ماشینو پارک کردمو دوباره شماره ترنمو گرفتم

اینبار پشت خط بودم.

از پیش پدرش که اومدم زنگ زدم بهش‌.

میخواستم بدونه تا چه حد از سام به پدرش گفتم . 

اما جواب نداد. خودشم زنگ زد من نتونستم جواب بدم .

حالا هم که پشت خط بودم . 

کلافه ماشینو خاموش کردمو پیاده شدم .

سه تا پیام از الناز داشتم اما نخوندم . 

اعصاب اونو نداشتم دیگه .

دوباره شماره ترنم گرفتمو وارد اتاقم شدم

اما با دیدن سام پشت میزم گوشیو قطع کردمو ایستادم

نیشخندی زدو در حالی که پاهاشو رو میز مینداخت گفت 

- کجا تشریف داشتین تا این وقت ظهر؟



اگر برای خوندن ادامه رمان #ترنم عجله دارین و دوست دارین سریع تر این رمانو بخونین میتونین با مبلغ ناچیز این رمان رو خریداری کنین فایل کامل بیش از ۳۰۰ پارته . اینم آدرس فروش 👇

https://t.me/mynovelsell


Report Page