67

67

دمی گاد

67

فقط تونستم سریع از اتاق خارج شم

قبل از اینکه ببینم کی پشت دره 

رو پشت بوم ایستادمو دقیق گوش دادم

صدای رین اومد که گفت 

- پس اومدی اینجا آنی ؟

آنی با صدای عصبانی گفت 

- نشنیدم در بزنی ؟!

- در کاملا بسته نبود 

- در هر حال این دلیل نمیشه همینجوری بیای تو 

- قبلا که با اومدن این مدلی من مشکل نداشتی

رین اینو گفتو هر دو سکوت کردن

بلاخره رین سکوتو شکستو گفت 

- خواستم بهت بگم اگه دنبال پیراهن بوروس میگردی خودم بردم بهشش دادم 

- میدونم 

- ئه ؟ به همین زودی خبرش بهت رسید؟ پس بگو چرا این چند وقت در حال کمک به بوروس بودی 

اوه اوه

رین حرف سنگینی زد و حالا باید منتظر ...

هنوز حرفم تموم نشده بود که صدای خورد شدن شیشه ها اومد 

آروم نیم نگاهی به پائین انداختم 

رین از در شیشه ای تراس به بیرون پرت شده بود 

از رو شیشه خورده های کف تراس بلند شد

به آنی نگاه کردو گفت 

- بخاطر اون عوضی ؟ 

آنی اومد جلو و گفت 

- بخاطر توی عوضی ... چون در موردم انقدر کثیف فکر کردی . 

رین پوزخندی زدو گفت 

- آره آره من کثیف فکر کردم

بلند شد

خودشو تکوندو گفت 

- اما تو چی که تو کثافت غرق شدی 

آنی خواست به رین حمله کنه

اما رین پرید عقب 

زود برگشتم سمت پایگاه

فقط کافی بود رین منو ببینه تا این دعوا بزرگ تر شه

این دوتا باید مشکل بین خودشون رو شخصی حل کنن به من مربوط نیست 

اما با وجود این فکر قلبم اونجا جامونده بود

عصبی ایستادم


دوستان سایت رمان خاص رو داشته باشید اگه تلگرام و اینستاگرام کامل از دستمون رفت سایت حداقل باشه 👇👇

www.romankhas.com

Report Page